غزل ۱۵۵۰ مولانا

 

۱ گَر از غَمِ عشقْ عار داریم پس ما به جهانْ چه کار داریم؟
۲ یا رَب تو مَدِه قرارْ ما را گَر‌‌ بی‌رُخِ تو قَرار داریم
۳ ای یوسُفِ یوسُفان کجایی؟ ما رویْ در آن دیار داریم
۴ هر صُبح بَران دو زُلفِ مُشکین چون بادِ صَبا گُذار داریم
۵ چون حَلْقه زُلفِ خود شُماری ما چَشمْ در آن شُمار داریم
۶ چَشمِ تو شکار کرد جان را ما دیده در آن شکار داریم
۷ ای آبِ حَیات در کِنارَت این آتش از آن کِنار داریم
۸ زان لاله ستان چه زار گشتیم یا رَب که چه لاله زار داریم
۹ گوییم زِ رَشکِ شَمسِ تبریز نی سیم و نه زَر نه یار داریم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *