غزل ۱۸ مولانا

 

۱ ای یوسُفِ خوش نامِ ما، خوش می‌رَوی بر بامِ ما اِنّا فَتَحْنا اَلصَّلا، بازآ زِ بام، از دَر دَرا
۲ ای بَحْرِ پُر مَرجانِ من، وَللَّهْ سَبُک شُد جانِ من این جانِ سَرگردانِ من، از گَردشِ این آسیا
۳ ای ساربانْ با قافله، مَگْذَر مَرو زین مَرحَله اُشْتُر بِخوابانْ هین هَله، نَز بَهرِ من بَهرِ خدا
۴ نی نی بُرو، مَجنون بُرو، خوش در میانِ خون بُرو از چون مَگو، بی‌چون بُرو، زیرا که جان را نیست جا
۵ گَر قالَبَت در خاک شُد، جانِ تو بر افلاک شُد گَر خِرقۀ تو چاک شُد، جانِ تو را نَبْوَد فَنا
۶ از سِرِّ دلْ بیرون نه‌یی، بِنْمایْ رو کایینه‌یی چون عشق را سَرفِتْنه‌یی، پیشِ تو آید فِتْنه‌ها
۷ گویی مرا چون می‌رَوی؟ گُستاخ و اَفْزون می‌رَوی؟ بِنْگَر که در خون می‌رَوی، آخِر نگویی تا کجا؟
۸ گفتم کَزْ آتش‌هایِ دل، بر رویِ مَفْرَش‌هایِ دل می‌غَلْط در سودایِ دل، تا بَحْرِ یَفْعَل ما یَشا
۹ هر دَم رَسولی می‌رَسَد، جان را گَریبان می‌کَشَد بر دلْ خیالی می‌دَوَد، یعنی به اصلِ خود بیا
۱۰ دل از جهانِ رنگ و بو، گشته گُریزان سو به سو نَعره‌زنان کان اصل کو؟ جامه‌دَران اَنْدَر وَفا

 

1 پاسخ
  1. مانی
    مانی گفته:

    سلام اگه امکان دارد منت نهاده تشریح و یا تفسیر هر دَم رَسولی می‌رَسَد، جان را گَریبان می‌کَشَد بر دلْ خیالی می‌دَوَد، یعنی به اصلِ خود بیا را منتشر بفرمایید تشکر

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *