غزل ۶۱۲ مولانا
۱ | بُگْذشت مَهِ روزه عید آمد و عید آمد | بُگْذشت شبِ هِجْران معشوقْ پَدید آمد | |
۲ | آن صُبحْ چو صادق شُد عَذْرایِ تو وامقِ شُد | معشوقِ تو عاشق شُد شیخِ تو مُرید آمد | |
۳ | شُد جنگ و نَظَر آمد شُد زَهر و شِکَر آمد | شُد سنگ و گُهَر آمد شُد قُفل و کِلید آمد | |
۴ | جان از تَنِ آلوده هم پاک به پاکی رفت | هر چند چو خورشیدی بر پاک و پَلید آمد | |
۵ | از لَذَّتِ جامِ تو دلْ مانْد به دامِ تو | جانْ نیز چو واقِف شُد او نیز دَوید آمد | |
۶ | بس توبهٔ شایسته بر سنگِ تو بِشْکَسته | بَس زاهِد و بَس عابِد کو خِرقه دَرید آمد | |
۷ | باغ از دِیِ نامَحْرَم سه ماه نمیزَد دَم | بر بویِ بهارِ تو از غَیب دَمید آمد |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!