غزل ۷۰ مولانا

 

۱ بَرات آمد، بَرات آمد، بِنِه شمعِ بَراتی را خَضِر آمد، خَضِر آمد، بیار آبِ حَیاتی را
۲ عُمَر آمد، عُمَر آمد، ببین سَرزیرْ شیطان را سَحَر آمد، سَحَر آمد، بِهِل خوابِ سُباتی را
۳ بهار آمد، بهار آمد، رَهیده بین اسیران را به بُستان آ، به بُستان آ، بِبین خَلْقِ نَجاتی را
۴ چو خورشیدِ حَمَل آمد، شُعاعَش در عَمَل آمد بِبین لَعْلِ بَدَخشان را و یاقوتِ زَکاتی را
۵ همان سُلطانْ، همان سُلطان، که خاکی را نَبات آرد بِبَخشد جانْ، بِبَخشد جانْ، نِگارانِ نَباتی را
۶ درختان بینْ، درختان بین، همه صایِمْ همه قایِم قبول آمد، قبول آمد، مُناجاتِ صَلاتی را
۷ زِ نوراَفْشان، زِ نوراَفْشان، نَتانی دید ذاتَش را بِبین باریْ، بِبین باری، تَجَلّی صِفاتی را
۸ گُلِستان را، گُلِستان را، خُماری بُد زِ جورِ دِیْ فرستاد او، فرستاد او، شَراباتِ نَباتی را
۹ بِشارت دِهْ، بِشارت دِهْ، به مَحبوسانِ جسمانی که حَشْر آمد، که حَشر آمد، شَهیدانِ رُفاتی را
۱۰ شقایق را، شقایق را، تو شاکِر بین و گُفتی نی تو هم نو شو، تو هم نو شو، بِهِل نُطْقِ بَیاتی را
۱۱ شکوفه و میوهٔ بُستان، بَراتِ هر درخت آمد که بیخَم نیست پوسیده، بِبین وَصلِ سَماتی را
۱۲ زبانِ صِدق و بَرقِ رو، بَراتِ مومنان آمد که جانَم واصِلِ وصل است و هِشته بی‌ثَباتی را

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *