غزل ۸۶۶ مولانا

 

۱ چَندان حَلاوت و مَزه و مَستی و گُشاد در چَشم‌هایِ مَستِ تو نَقّاشْ چون نَهاد؟
۲ چَشمِ تو بَرگُشایَد هر دَم هزار چَشم زیرا مَسیح وار خدا قُدرَتَش بِداد
۳ وان جُمله چَشم‌ها شُده حیرانِ چَشمِ او کان چَشمشان بَصارَتِ نو از چه راه داد
۴ گفتم به آسْمان که چُنین ماه دیده‌یی؟ سوگند خورْد و گفت مرا نیست هیچ یاد
۵ اکنون بِبَند دو لب و آن چَشمْ بَرگُشا دیگر سُخَن مَگویْ اگر هست اِتِّحاد

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *