مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۳۶ – صِفَتِ کُشتَنِ خَلیل عَلَیْه‌الْسَّلام زاغ را که آن اِشارات به قَمْعِ کدام صِفَت بود از صِفاتِ مَذمومهٔ مُهْلِکه در مُرید

 

۷۶۵ این سُخَن را نیست پایان و فَراغ ای خَلیلِ حَق چرا کُشتی تو زاغ؟
۷۶۶ بَهْرِ فرمان حِکْمَتِ فرمان چه بود؟ اندکی زَاسْرارِ آن باید نِمود
۷۶۷ کاغْ کاغ و نَعْرهٔ زاغِ سیاه دایِما باشد بَدَن را عُمرخواه
۷۶۸ هَمْچو اِبْلیس از خدایِ پاکِ فَرد تا قیامت عُمرِ تَنْ دَرخواست کرد
۷۶۹ گفت اَنْظِرْنی اِلی یَوْمِ اَلْجَزا کاشکی گفتی که تُبْنا رَبَّنا
۷۷۰ عُمرِ بی توبه همه جان کَندن است مرگِ حاضِرْ غایِب از حَق بودن است
۷۷۱ عُمر و مرگْ این هر دو با حَقْ خَوش بُوَد بی‌خدا آبِ حَیاتْ آتَش بُوَد
۷۷۲ آن هم از تاثیرِ لَعْنَت بود کو در چُنان حَضرت هَمی‌شُد عُمرجو
۷۷۳ از خدا غیرِ خدا را خواستن ظَنّ اَفْزونی‌ست و کُلّی کاستن
۷۷۴ خاصه عُمری غَرقْ در بیگانگی در حُضورِ شیرْ روبَه‌شانِگی
۷۷۵ عُمر بیشَم دِهْ که تا پَس‌تَر رَوَم مَهْلَم اَفْزون کُن که تا کمتر شَوَم
۷۷۶ تا که لَعْنَت را نِشانه او بَوَد بَد کسی باشد که لَعْنَت‌جو بُوَد
۷۷۷ عُمرْ خوش در قُربْ جانْ پَروردَن است عُمرِ زاغ از بَهْرِ سَرگین خوردن است
۷۷۸ عُمرْ بیشَم دِهْ که تا گُه می‌خورَم دایم اینَم دِهْ که بَس بَدگوهرَم
۷۷۹ گرنه گُه خوار است آن گَنْده‌دَهان گویدی کَزْ خویِ زاغَم وا رَهان

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *