مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۴۸ – تَفسیرِ وَ هُوَ مَعَکُمْ

 

۱۰۷۳ یک سَبَد پُر نانْ تورا بی‌فَرقِ سر تو هَمی‌خواهی لَبِ نانْ دَر به دَر
۱۰۷۴ در سَرِ خود پیچ هِلْ خیره‌سَری رو دَرِ دلْ زَن چرا بر هر دَری؟
۱۰۷۵ تا به زانویی میانِ آبِ‌جو غافِل از خود زین و آن تو آبْ جو
۱۰۷۶ پیشْ آب و پَسْ هم آبِ با مَدَد چَشم‌ها را پیشْ سَدّ و خَلْفْ سَد
۱۰۷۷ اسبْ زیرِ ران و فارِس اسبْ‌جو چیست این‌؟ گفت اسب لیکِنْ اسب کو؟
۱۰۷۸ هی نه اسب است این به زیرِ تو پدید؟ گفت آری لیکْ خود اسبی کِه دید؟
۱۰۷۹ مَستِ آب و پیشِ رویِ اوست آن اَنْدَر آب و بی‌خَبَر ز آبِ رَوان
۱۰۸۰ چون گُهَر در بَحْر گوید بَحْر کو؟ وآن خیالِ چون صَدَفْ دیوارِ او
۱۰۸۱ گفتنِ آن کو؟ حِجابَش می‌شود ابرِ تابِ آفتابش می‌شود
۱۰۸۲ بَندِ چَشمِ اوست هم چَشمِ بَدَش عینِ رَفْعِ سَدّ او گشته سَدَش
۱۰۸۳ بَندِ گوشِ او شُده هم هوشِ او هوشْ با حَق دار ای مَدْهوشِ او

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *