مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۴۹ – دَر تَفسیرِ قَوْلِ مُصْطَفی عَلَیْهُ‌السَّلام مَن جَعَلَ الْهُمْومَ هَمًّا واحِدًا کَفاهُ اللهُ سائِرَ هُمُومِهِ وَ مَنْ تَفَرَّقَتْ بِهِ الْهُمُومُ لا یُبالِی اللهُ فی اَیٌ وادٍ اَهْلَکَهُ

 

۱۰۸۴ هوش را توزیع کردی بر جِهات می‌نَیَرْزَد تَرّه‌یی آن تُرَّهات
۱۰۸۵ آبِ هُش را می‌کَشَد هر بیخِ خار آبِ هوشَت چون رَسَد سویِ ثِمار
۱۰۸۶ هین بِزَن آن شاخِ بَد را خَو کُنَش آب دِهْ این شاخِ خوش را نَو کُنَش
۱۰۸۷ هر دو سَبزَنْد این زمانْ آخِر نِگَر کین شود باطِل از آن رویَد ثَمَر
۱۰۸۸ آبِ باغ این را حَلالْ آن را حَرام فَرق را آخِر بِبینی وَالسَّلام
۱۰۸۹ عَدلْ چِه بْوَد؟ آبْ دِهْ اَشْجار را ظُلْمْ چِه بْوَد؟ آب دادنْ خار را
۱۰۹۰ عَدلْ وَضْعِ نِعْمَتی در موضِعَش نه بهر بیخی که باشد آبْ کَش
۱۰۹۱ ظُلْم چِه بْوَد؟ وَضْعْ در ناموضِعی که نباشد جُز بَلا را مَنْبَعی
۱۰۹۲ نِعْمَتِ حَق را به جان و عقلْ دِهْ نه به طَبْعِ پُر زَحیرِ پُر گِرِه
۱۰۹۳ بار کُن بیگارِ غَم را بر تَنَت بر دل و جان کَمْ نِهْ آن جانْ کَندَنَت
۱۰۹۴ بر سَرِ عیسی نَهاده تُنْگِ بار خَر سِکیزه می‌زَنَد در مَرغْزار
۱۰۹۵ سُرمه را در گوش کردن شَرط نیست کارِ دل را جُستن از تَنْ شَرط نیست
۱۰۹۶ گَر دلی رو ناز کُن خواری مَکَش وَرْ تَنی شِکَّر مَنوش و زَهْر چَش
۱۰۹۷ زَهْرْ تَن را نافِع است و قَند بَد تَنْ همان بهتر که باشد بی‌مَدَد
۱۰۹۸ هیزُمِ دوزخ تَن است و کَم کُنَش وَرْ بِرویَد هیزُمی رو بَر کَنَش
۱۰۹۹ وَرْنه حَمّالِ حَطَب باشی حَطَب در دو عالَم هَمچو جُفْتِ بولَهَب
۱۱۰۰ از حَطَبْ بِشْناسْ شاخِ سِدْره را گَرچه هر دو سَبز باشند ای فَتی
۱۱۰۱ اَصلِ آن شاخ اَست هفتم آسْمان اَصلِ این شاخ اَست از نار و دُخان
۱۱۰۲ هست مانَندا به صورتْ پیشِ حِس که غَلَط ‌بین است چَشم و کیشِ حِس
۱۱۰۳ هست آن پیدا به پیشِ چَشمِ دل جَهْد کُن سویِ دل آ جُهْدَ الْمُقِل
۱۱۰۴ وَرْ نداری پا بِجُنْبان خویش را تا بِبینی هر کَم و هر بیش را

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *