مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۶۹ – بَیانِ آن که مَخْلوقی که تو را ازو ظُلْمی رَسَد به حقیقت او هَمچون آلَتی‌ست عارف آن بُوَد که به حَقْ رُجوع کُند نه به آلت و اگر به آلت رُجوع کُند به ظاهر نه از جَهْل کُند بلکه برای مَصْلَحَتی چُنان که اَبایَزید قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ گفت که چندین سال است که من با مَخْلوق سُخَن نگفته‌ام و از مَخْلوق سُخَن نَشْنیده‌ام وَلیکن خَلْق چُنین پِنْدارند که با ایشان سُخَن می‌گویم و ازایشان می‌شِنَوم زیرا ایشان مُخاطبِ اَکبَر را نمی‌بینند که ایشان چون صَدایَند او را نِسْبَت به حالِ من اُلتفاتِ مُسْتمِعِ عاقِل به صدا نباشد چُنان که مَثَل است مَعْروف قالَ الْجِدارْ لِلِوَتََدِ لِمَ تَشْقُّنی؟ قالَ الوَتَدُ انْظُر اِلی مَنْ یَدُقِنی

 

۱۶۸۳ اَحْمقانه از سِنان رَحْمَت مَجو زان شَهی جو کان بُوَد در دستِ او
۱۶۸۴ باسِنان و تیغْ لابِه چون کُنی؟ کو اسیر آمد به دستِ آن سَنی
۱۶۸۵ او به صَنْعَت آزَر است و من صَنَم آلَتی کو سازَدَم من آن شَوَم
۱۶۸۶ گَر مَرا ساغَر کُند ساغر شَوَم وَرْ مرا خَنْجَر کُند خَنْجَر شَوَم
۱۶۸۷ گر مَرا چَشمه کُند آبی دَهَم وَرْ مرا آتش کُند تابی دَهم
۱۶۸۸ گَر مرا باران کُنَد خَرمَن دَهَم وَرْ مرا ناوَک کُند در تَنْ جَهَم
۱۶۸۹ گَر مرا ماری کُند زَهر اَفْکَنم وَرْ مرا یاری کُند خِدمَت کُنم
۱۶۹۰ من چو کِلْکَم در میانِ اِصْبَعَیْن نیستم در صَفِ طاعَت بَیْن بَیْن
۱۶۹۱ خاک را مشغول کرد او در سُخَن یک کَفی بِرْبود از آن خاکِ کُهَن
۱۶۹۲ ساحِرانه دَر رُبود از خاکْدان خاکْ مشغولِ سُخَن چون بی‌خودان
۱۶۹۳ بُرد تا حَقْ تُربَتِ بی‌رای را تا به مَکْتَب آن گُریزانْ پای را
۱۶۹۴ گفت یَزدان که به عِلْمِ روشَنَم که ترا جَلّادِ این خَلْقان کُنم
۱۶۹۵ گفت یا رَب دُشمَنَم گیرند خَلق چون فَشارم خَلْق را در مرگْ حَلْق
۱۶۹۶ تو رَوا داری خداوندِ سَنی که مرا مَبْغوض و دشمن‌رو کُنی؟
۱۶۹۷ گفت اَسْبابی پَدید آرَم عِیان از تَب و قولِنْج و سَرسام و سِنان
۱۶۹۸ که بِگَردانَم نَظَرشان را زِ تو در مَرض‌ها و سَبَبَ‌هایِ سه تو
۱۶۹۹ گفت یا رب بَندگان هستند نیز که سَبَب‌ها را بِدَرَّند ای عزیز
۱۷۰۰ چَشمَشان باشد گُذاره از سَبَب دَر گُذشته از حُجُب از فَضْلِ رَب
۱۷۰۱ سُرمهٔ توحید از کَحّالِ حال یافته رَسته زِ عِلَّت وِ اِعْتِلال
۱۷۰۲ نَنْگَرَند اَنْدَر تَب و قولِنْج و سِل راه نَدْهَند این سَبَب‌ها را به دل
۱۷۰۳ زانک هر یک زین مَرَض‌ها را دَواست چون دَوا نَپْذیرَد آن فِعْلِ قضاست
۱۷۰۴ هَر مَرَض دارد دَوا می‌دان یَقین چون دَوای رنجِ سَرما پوسْتین
۱۷۰۵ چون خدا خواهد که مَردی بِفْسُرَد سَردی از صد پوستین هم بُگْذَرَد
۱۷۰۶ در وجودش لَرزه‌یی بِنْهَد که آن نه به جامه بِه شود نَزْ آشیان
۱۷۰۷ چون قَضا آیَد طَبیبْ اَبْلَه شود وان دَوا در نَفْعْ هم گُمرَه شود
۱۷۰۸ کِی شَود مَحْجوبْ اِدْراکِ بَصیر زین سَبَب‌هایِ حِجابِ گول‌گیر؟
۱۷۰۹ اَصْل بیند دیده چون اَکْمَل بُوَد فَرع بیند چون که مَردْ اَحْوَل بُوَد

#دکلمه_مثنوی

#شهرام_ناظری    دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *