مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۷۲ – جوابِ آن مُغَفَّل که گفته است که خوش بودی این جهانْ اگر مَرگ نبودی وخوش بودی مُلْکِ دنیا اگر زَوالَش نبودی وَ عَلی هذِهِ الْوَتیرَةِ مِنَ الْفُشارات

 

۱۷۶۰ آن یکی می‌گفت خوش بودی جهان گَر نبودی پایِ مرگْ اَنْدَر میان
۱۷۶۱ آن دِگَر گفت اَرْ نبودی مرگْ هیچ کَهْ نَیَرزیدی جهانِ پیچْ‌پیچ
۱۷۶۲ خَرمَنی بودی به دشتْ اَفْراشته مُهْمَل و ناکوفْته بُگْذاشته
۱۷۶۳ مرگ را تو زندگی پِنْداشتی تُخْم را در شوره خاکی کاشتی
۱۷۶۴ عقلِ کاذب هست خود مَعْکوس‌بین زندگی را مرگ بینَد ای غَبین
۱۷۶۵ ای خدا بِنْمایْ تو هر چیز را آن چُنان که هست در خُدْعه‌سَرا
۱۷۶۶ هیچ مُرده نیست پُر حَسْرت زِ مرگ حَسرتَش آن است کِشْ کَم بود بَرگ
۱۷۶۷ وَرْنه از چاهی به صَحرا اوفْتاد در میانِ دولت و عیش و گُشاد
۱۷۶۸ زین مَقامِ ماتَم و نَنْگینْ مُناخ نَقْل اُفْتادَش به صَحرایِ فَراخ
۱۷۶۹ مَقْعَدِ صِدْقی نه ایوانِ دُروغ بادهٔ خاصی نه مَستی‌یی زِ دوغ
۱۷۷۰ مَقْعَدِ صِدْق و جَلیسَش حَق شُده رَسته زین آب و گِلِ آتشکَده
۱۷۷۱ وَرْ نکردی زندگانیّ مُنیر یک دو دَم مانده‌ست مَردانه بِمیر

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *