مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۸۰ – معشوقی از عاشق پرسید که خود را دوست‌تر داری یا مرا گفت من از خود مرده‌ام و به تو زنده‌ام از خود و از صفات خود نیست شده‌ام و به تو هست شده‌ام علم خود را فراموش کرده‌ام و از علم تو عالم شده‌ام قدرت خود را از یاد داده‌ام و از قدرت تو قادر شده‌ام اگر خود را دوست دارم ترا دوست داشته باشم و اگر ترا دوست دارم خود را دوست داشته باشم هر که را آینهٔ یقین باشد گرچه خود بین خدای بین باشد اخرج به صفاتی الی خلقی من رآک رآنی و من قصدک قصدنی و علی هذا

 

۲۰۲۰ گفت معشوقی به عاشق زِ امْتِحان در صَبوحی کِی فُلان ابنِ الْفُلان
۲۰۲۱ مَر مرا تو دوست‌تَر داری عَجَب یا که خود را؟ راست گو یا ذَا الْکُرَب
۲۰۲۲ گفت من در تو چُنان فانی شُدم که پُرَم از تو زِ ساران تا قَدَم
۲۰۲۳ بر من از هستیّ من جُز نامْ نیست در وجودم جُز تو ای خوشْ‌کام نیست
۲۰۲۴ زان سَبَب فانی شُدم من این چُنین هَمچو سِرکه در تو بَحْرِ اَنْگَبین
۲۰۲۵ هَمچو سنگی کو شود کُلْ لَعْلِ ناب پُر شود او از صِفاتِ آفتاب
۲۰۲۶ وَصْفِ آن سنگی نَمانَد اَنْدَرو پُر شود از وَصْفِ خور او پُشت و رو
۲۰۲۷ بَعد از آن گَر دوست دارد خویش را دوستیِ خور بُوَد آن ای فَتا
۲۰۲۸ وَرْ که خود را دوست دارد او به جان دوستیّ خویش باشد بی‌گُمان
۲۰۲۹ خواه خود را دوست دارد لَعْلِ ناب خواه تا او دوست دارد آفتاب
۲۰۳۰ اَنْدَرین دو دوستی خودْ فَرق نیست هر دو جانِب جُز ضیایِ شرق نیست
۲۰۳۱ تا نَشُد او لَعْل خود را دُشمن است زان که یک من نیست آن جا دو من است
۲۰۳۲ زان که ظُلْمانی‌ست سَنگ و روزْکور هست ظُلْمانی حقیقت ضِدّ نور
۲۰۳۳ خویشتن را دوست دارد کافِراست زان که او مَنْاعِ شَمْسِ اَکْبَراست
۲۰۳۴ پَس نَشایَد که بگویَد سنگ اَنا او همه تاریکی است و در فَنا
۲۰۳۵ گفت فرعونی اَنا الْحَقْ گشت پَست گفت مَنصوری اَناالْحَق و بِرَست
۲۰۳۶ آن اَنا را لَعْنَة اللهْ در عَقِب وین اَنا را رَحْمَةاللهْ ای مُحِب
۲۰۳۷ زان که او سنگِ سِیَه بُد این عَقیق آن عَدویِ نور بود و این عَشیق
۲۰۳۸ این اَنا هو بود در سِرّ ای فُضول زِ اِتّحادِ نور نَزْ رایِ حُلول
۲۰۳۹ جَهْد کُن تا سَنگی‌اَت کمتر شود تا به لَعْلی سنگِ تو اَنْوَر شود
۲۰۴۰ صَبر کُن اَنْدَر جِهاد و در عَنا دَم به دَم می‌بین بَقا اَندَر فَنا
۲۰۴۱ وَصْفِ سنگی هر زمان کَم می‌شود وَصْفِ لَعْلی در تو مُحکَم می‌شود
۲۰۴۲ وَصْفِ هستی می‌رَوَد از پیکَرَت وَصْفِ مَستی می‌فَزایَد در سَرَت
۲۰۴۳ سَمْع شو یک بارگی تو گوش‌وار تا زِ حَلْقه‌یْ لَعْل یابی گوشْوار
۲۰۴۴ هَمچو چَهْ کَن خاک می‌کَنْ گَر کسی زین تَنِ خاکی که در آبی رَسی
۲۰۴۵ گَر رَسَد جَذْبه یْ خدا آبِ مَعین چاهْ ناکنده بِجوشَد از زمین
۲۰۴۶ کار می‌کُن تو به گوشِ آن مَباش اندک اندک خاکِ چَهْ را می‌تراش
۲۰۴۷ هر که رَنجی دید گنجی شُد پَدید هر کِه جِدّی کرد در جَدّی رَسید
۲۰۴۸ گفت پیغامبر رُکوع است و سُجود بر دَرِ حَقْ کوفتَن حَلْقه‌یْ وجود
۲۰۴۹ حَلْقهٔ آن دَر هر آن کو می‌زَنَد بَهْرِ او دولَت سَری بیرون کُند

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *