مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۸۵ – تعجیل فرمودن پادشاه ایاز را که زود این حکم را به فیصل رسان و منتظر مدار و ایام بیننا مگو که الانتظار موت الاحمر و جواب گفتن ایاز شاه را
۲۱۳۴ | گفت ای شَهْ جُملگی فرمانْ توراست | با وجودِ آفتابْ اَخْتَر فَناست | |
۲۱۳۵ | زُهره کِه بْوَد یا عُطارِد یا شِهاب | کو بُرون آید به پیشِ آفتاب؟ | |
۲۱۳۶ | گَر زِدَلْق و پوستینْ بُگْذشْتَمی | کِی چُنین تُخْمِ مَلامَت کِشتَمی؟ | |
۲۱۳۷ | قُفل کردن بر دَرِ حُجره چه بود | در میانِ صد خیالیّ حَسود؟ | |
۲۱۳۸ | دست در کرده درونِ آبِ جو | هر یکی زایشان کُلوخِ خُشکجو | |
۲۱۳۹ | پَس کُلوخِ خُشکْ در جو کِی بُوَد؟ | ماهییی با آبْ عاصی کِی شود؟ | |
۲۱۴۰ | بر منِ مِسْکین جَفا دارند ظَن | که وَفا را شَرم میآید زِ من | |
۲۱۴۱ | گَر نبودی زَحمَتِ نامَحْرَمی | چند حَرفی از وَفا واگُفتَمی | |
۲۱۴۲ | چون جهانی شُبْهَت و اِشْکالجوست | حَرف میرانیم ما بیرونِ پوست | |
۲۱۴۳ | گَر تو خود را بِشْکَنی مَغزی شَوی | داستانِ مَغزِ نَغْزی بِشْنَوی | |
۲۱۴۴ | جَوْز را در پوستها آوازهاست | مَغز و روغن را خود آوازی کجاست؟ | |
۲۱۴۵ | دارد آوازی نه اَنْدَر خورْدِ گوش | هست آوازش نَهان در گوشِ نوش | |
۲۱۴۶ | گَرنه خوشآوازیِ مَغزی بُوَد | ژَغْژّغِ آوازِ قِشْری کِه شْنَوَد؟ | |
۲۱۴۷ | ژَغْژَغِ آن زان تَحَمُّل میکُنی | تا که خاموشانه بر مَغزی زَنی | |
۲۱۴۸ | چند گاهی بیلب و بیگوش شو | وان گَهان چون لبْ حَریفِ نوش شو | |
۲۱۴۹ | چند گفتی نَظْم و نَثر و رازْ فاش | خواجه یک روز اِمْتِحان کُن گُنگْ باش |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!