مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۸۹ – در بیان آنکه دعای عارف واصل و درخواست او از حق همچو درخواست حقست از خویشتن که کنت له سمعا و بصرا و لسانا و یدا و قوله و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی و آیات و اخبار و آثار درین بسیارست و شرح سبب ساختن حق تا مجرم را گوش گرفته بتوبهٔ نصوح آورد
۲۲۴۲ | آن دُعا از هَفت گَردون دَر گُذشت | کارِ آن مِسْکین به آخِر خوب گشت | |
۲۲۴۳ | کان دُعایِ شیخْ نه چون هر دُعاست | فانی است و گفتِ او گفتِ خداست | |
۲۲۴۴ | چون خدا از خود سؤال و کَد کُند | پَس دُعایِ خویش را چون رَد کُند؟ | |
۲۲۴۵ | یک سَبَب اَنگیخت صُنْعِ ذوالْجَلال | که رَهانیدَش زِ نِفْرین و وَبال | |
۲۲۴۶ | اَنْدَر آن حَمّام پُر میکرد طَشْت | گوهری از دخترِ شَهْ یاوه گشت | |
۲۲۴۷ | گوهری از حَلْقههای گوشِ او | یاوه گشت و هر زنی در جُست و جو | |
۲۲۴۸ | پَسْ دَرِ حَمّام را بَستَند سخت | تا بِجویَند اَوَّلَش در پیچِ رَخْت | |
۲۲۴۹ | رَخْتها جُستند و آن پیدا نَشُد | دُزدِ گوهر نیز هم رُسوا نَشُد | |
۲۲۵۰ | پَس به جِدْ جُستن گرفتند از گِزاف | در دَهان و گوش و اَنْدَر هر شِکاف | |
۲۲۵۱ | در شِکافِ تَحْت و فَوْق و هر طَرَف | جُست و جو کردند دُرّ خوشْ صَدَف | |
۲۲۵۲ | بانگ آمد که همه عُریان شوید | هر کِه هستید اَرْ عَجوز و گَر نوید | |
۲۲۵۳ | یک به یک را حاجِبه جُستن گرفت | تا پَدید آید گُهَردانه یْ شِگِفت | |
۲۲۵۴ | آن نَصوح از تَرس شُد در خَلْوَتی | رویْ زَرد و لبْ کَبود از خَشْیَتی | |
۲۲۵۵ | پیشِ چَشمِ خویشْ او میدید مرگ | رَفت و میلَرزید او مانندِ بَرگ | |
۲۲۵۶ | گفت یارَب بارها بَرگشتهام | توبهها و عَهْدها بِشْکَستهام | |
۲۲۵۷ | کردهام آنها که از من میسِزید | تا چُنین سیلِ سیاهی دَر رَسید | |
۲۲۵۸ | نوبَتِ جُستن اگر در من رَسَد | وَهْ که جانِ من چه سَختیها کَشَد | |
۲۲۵۹ | در جِگَر افتادهاَسْتَم صد شَرَر | در مُناجاتَم بِبین بویِ جِگَر | |
۲۲۶۰ | این چُنین اَنْدوه کافر را مباد | دامَنِ رَحمَت گرفتم دادْ داد | |
۲۲۶۱ | کاشکی مادر نَزادی مَر مرا | یا مرا شیری بِخورْدی در چَرا | |
۲۲۶۲ | ای خدا آن کُن که از تو میسِزَد | که زِ هر سوراخْ مارَم میگَزَد | |
۲۲۶۳ | جان سنگین دارم و دلْ آهنین | وَرْنه خون گشتی دَرین رنج و حَنین | |
۲۲۶۴ | وَقتْ تَنگ آمد مرا و یک نَفَس | پادشاهی کُن مرا فریادْ رَس | |
۲۲۶۵ | گَر مرا این بار سَتّاری کُنی | توبه کردم من زِهر ناکَردنی | |
۲۲۶۶ | توبهاَم بِپْذیر این بارِ دِگر | تا بِبَندَم بَهْرِ توبه صد کَمَر | |
۲۲۶۷ | من اگر این بار تَقْصیری کُنم | پَس دِگَر مَشْنو دُعا و گُفتَنَم | |
۲۲۶۸ | این هَمی زارید و صد قَطره رَوان | که دَر اُفْتادم به جَلّاد و عَوان | |
۲۲۶۹ | تا نَمیرَد هیچ اَفْرَنگی چُنین | هیچ مُلْحِد را مَبادا این حَنین | |
۲۲۷۰ | نوحهها کرد او بر جانِ خویش | رویِ عِزْرائیل دیده پیشْ پیش | |
۲۲۷۱ | ای خدا و ای خدا چَندان بِگُفت | کان دَر و دیوارْ با او گشت جُفت | |
۲۲۷۲ | در میانِ یارَب و یارَب بُد او | بانگ آمد از میانِ جُست و جو |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!