مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۹۳ – حکایت در بیان آنک کسی توبه کند و پشیمان شود و باز آن پشیمانیها را فراموش کند و آزموده را باز آزماید در خسارت ابد افتد چون توبهٔ او را ثباتی و قوتی و حلاوتی و قبولی مدد نرسد چون درخت بی‌بیخ هر روز زردتر و خشک‌تر نعوذ بالله

 

۲۳۲۶ گازُری بود و مَر او را یک خَری پُشتْ ریش اِشْکَم تَهیّ و لاغَری
۲۳۲۷ در میانِ سَنْگلاخِ بی‌گیاه روزْ تا شب بی‌نَوا و بی‌پَناه
۲۳۲۸ بَهْرِ خوردن جُز که آب آن جا نبود روز و شب بُد خَر در آن کور و کَبود
۲۳۲۹ آن حَوالی نِیْسِتان و بیشه بود شیر بود آن جا که صَیْدَش پیشه بود
۲۳۳۰ شیر را با پیلِ نَر جنگ اوفْتاد خسته شُد آن شیر و مانْد از اِصْطیاد
۲۳۳۱ مُدَّتی وا مانْد زان ضَعْف از شِکار بی‌لَوا مانْدَند دَد از چاشتْ‌خوار
۲۳۳۲ زان که باقی‌خوارِ شیر ایشان بُدَند شیر چون رَنْجور شُد تَنگ آمدند
۲۳۳۳ شیرْ یک روباه را فَرمود رو مَر خَری را بَهْرِ من صَیّاد شو
۲۳۳۴ گَر خَری یابی به گِردِ مَرغْزار رو فُسونَش خوان فَریبانَش بیار
۲۳۳۵ چون بِیابَم قُوَّتی از گوشتِ خَر پَس بگیرم بَعد از آن صَیْدی دِگر
۲۳۳۶ اندکی من می‌خورَم باقی شما من سَبَب باشم شما را در نَوا
۲۳۳۷ یا خَری یا گاو بَهْرِ من بِجویْ زان فُسون‌هایی که می‌دانی بِگویْ
۲۳۳۸ از فُسون و از سُخَن‌هایِ خوشَش از سَرَش بیرون کُن و اینجا کَشَش

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *