مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۲۶ – دَفعْ گفتنِ وزیرْ مُریدان را

 

۵۶۹ گفت هان ای سُخْرگانِ گفت و گو وَعْظ و گفتارِ زبان و گوشْ جو
۵۷۰ پَنبه اَنْدَر گوشِ حِسِّ دون کُنید بَندِ حِسْ از چَشمِ خود بیرون کُنید
۵۷۱ پَنبۀ آن گوشِ سِرْ گوشِ سَر است تا نگردد این کَر، آن باطِنْ کَر است
۵۷۲ بی‌حِس و بی‌گوش و بی‌فِکْرَت شَوید تا خِطابِ اِرْجِعی را بِشْنَوید
۵۷۳ تا به گفت و گویِ بیداری دَری تو زِ گفتِ خواب، بویی کِی بَری؟
۵۷۴ سَیْرِ بیرونی‌ست قَوْل و فِعْلِ ما سَیْرِ باطِنْ هست بالایِ سَما
۵۷۵ حِسّْ خُشکی دید کَزْ خُشکی بِزاد عیسیِ جانْ پایْ بر دریا نَهاد
۵۷۶ سَیْرِ جسمِ خُشک بر خُشکی فُتاد سَیْرِ جانْ پا در دلِ دریا نَهاد
۵۷۷ چون که عُمر اَنْدَر رَهِ خُشکی گُذشت گاه کوه و گاه دریا، گاه دَشت
۵۷۸ آبِ حیوان از کجا خواهی تو یافت؟ موجِ دریا را کجا خواهی شِکافت؟
۵۷۹ موجِ خاکی وَهْم و فَهْم و فکرِ ماست موجِ آبی مَحْو و سُکْر است و فَناست
۵۸۰ تا دَرین سُکری، از آن سُکْری تو دور تا ازین مَستی، از آن جامی نَفور
۵۸۱ گفت و گویِ ظاهر آمد چون غُبار مُدّتی خاموش خو کُن، هوش‌دار

#دکلمه_مثنوی

 

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *