مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۳۰ – نومید کردنِ وزیر مُریدان را از رَفْضِ خَلْوَت

 

۶۴۷ آن وزیر از اَنْدَرون آواز داد کِی مُریدان از من این مَعْلوم باد
۶۴۸ که مرا عیسی چُنین پیغام کرد کَزْ همه یاران و خویشانْ باش فَرد
۶۴۹ رویْ در دیوار کُن، تنها نِشین وَزْ وجودِ خویش هم خَلْوَت گُزین
۶۵۰ بَعد ازین دَستوریِ گفتار نیست بَعد ازین با گفت و گویم کار نیست
۶۵۱ اَلْوَداع ای دوستان من مُرده‌ام رَخْت بر چارُم فَلَک بَر، بُرده‌ام
۶۵۲ تا به زیرِ چَرخِ ناری چون حَطَب من نَسوزَم در عَنا و در عَطَب
۶۵۳ پَهْلویِ عیسی نِشینَم بَعد ازین بر فَرازِ آسْمانِ چارُمین

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *