مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۰ – مثال دنیا چون گولْخَن و تَقْوی چون حَمّام

 

۲۳۷ شَهوتِ دنیا مِثال گُلْخَن است که ازو حَمّام تَقْوی روشن است
۲۳۸ لیکْ قِسْمِ مُتَّقی زین تون صَفاست زان کِه در گَرمابه است و در نَقاست
۲۳۹ اَغْنیا مانَندهٔ سَرگین‌ کَشان بَهرِ آتش کردنِ گَرمابه‌ بان
۲۴۰ اَنْدَرایشانْ حِرص بِنْهاده خدا تا بُوَد گَرمابه گرم و با نَوا
۲۴۱ تَرکِ این تون گوی و در گَرمابه ران تَرکِ تون را عینِ آن گَرمابه دان
۲۴۲ هرکِه در تون است او چون خادِم است مَر وِرا که صابِرست و حازِم است
۲۴۳ هرکِه در حَمّام شُد سیمایِ او هست پیدا بر رُخِ زیبایِ او
۲۴۴ تونیان را نیز سیما آشِکار از لباس و از دُخان و از غُبار
۲۴۵ وَرْ نَبینی روش بویَش را بِگیر بو عَصا آمد برایِ هر ضَریر
۲۴۶ وَرْ نداری بو دَر آرَش در سُخُن از حَدیثِ نو بِدانْ رازِ کُهُن
۲۴۷ پَس بگوید تونِیی صاحِبْ ذَهَب بیست سَلّه چِرکْ بُردم تا به شب
۲۴۸ حِرصِ تو چون آتش است اَنْدَر جهان باز کرده هر زَبانه صد دَهان
۲۴۹ پیشِ عقلْ این زَر چو سَرگین ناخَوش است گَرچه چون سَرگینْ فُروغِ آتش است
۲۵۰ آفتابی که دَم از آتش زَنَد چِرک‌تَر را لایِق آتش کُند
۲۵۱ آفتابْ آن سنگ را هم کرد زَر تا بتونِ حِرص اُفْتَد صد شَرَر
۲۵۲ آن کِه گوید مالْ گِرد آورده‌ام چیست؟ یعنی چِرْکْ چندین بُرده‌ام
۲۵۳ این سُخَن گَرچه که رُسوایی‌ فَزاست در میانِ تونیانْ زین فَخْرهاست
۲۵۴ که تو شش سَلّه کَشیدی تا به شب من کَشیدم بیست سَلّه بی کُرَب
۲۵۵ آن کِه در تون زاد و پاکی را نَدید بویِ مُشک آرَد بَرو رَنْجی پَدید

#دکلمه_مثنوی

2 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *