مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۰۴ – بَیانِ اِسْتِمْداد عارف از سَرچشمهٔ حَیاتِ اَبَدی و مُسْتَغْنی شُدنِ او از اِسْتِمْداد و اِجْتِذاب از چَشمه‌هایِ آب‌هایِ بی‌وَفا که عَلامَةُ ذالِکَ التَّجافی عَنْ دارِ الْغُرور که آدمی چون بر مَدَدهایِ آن چَشمه‌ها اِعْتِماد کُند در طَلَبِ چَشمهٔ باقی دایم سُست شود کاری زِ دَرونِ جانِ تو می‌بایَد کَزْ عاریه‌ها تورا دَری نَگْشایَد یک چَشمهٔ آب از دَرونِ خانه بِهْ زان جویی که آن زِ بیرون آیَد

 

۳۶۰۹ حَبَّذا کاریزِ اَصْلِ چیزها فارِغَت آرَد ازین کاریزها
۳۶۱۰ تو زِ صد یَنْبوعْ شَربَت می‌کَشی هرچه زان صد کَم شود کاهَدْ خَوشی
۳۶۱۱ چون بِجوشید از دَرونْ چَشمه‌یْ سَنی زِ اسْتِراقِ چَشمه‌ها گَردی غَنی
۳۶۱۲ قُرَّةُالْعَیْنَت چو ز آب و گِل بُوَد راتِبه‌یْ این قُرَّه دَردِ دل بُوَد
۳۶۱۳ قَلْعه را چون آب آید از بُرون در زمانِ اَمْن باشد بر فُزون
۳۶۱۴ چون که دُشمنْ گِرْدِ آن حَلْقه کُند تا که اَنْدَر خونَشانْ غَرقه کُند
۳۶۱۵ آبِ بیرون را بِبُرَّند آن سِپاه تا نباشد قَلْعه را زان‌ها پَناه
۳۶۱۶ آن زمان یک چاهِ شوری از دَرون بِهْ زِ صد جَیْحونِ شیرین از بُرون
۳۶۱۷ قاطِعُ الاَسْباب و لشکرهایِ مرگ هَمچو دِیْ آید به قَطْع شاخ و بَرگ
۳۶۱۸ در جهانْ نَبْوَد مَدَدْشان از بهار جُز مگر در جانْ بهارِ رویِ یار
۳۶۱۹ زان لَقَب شُد خاک را دارُ الْغُرور کو کَشَد پا را سِپَس یَوْمَ الْعُبور
۳۶۲۰ پیش از آن بر راست و بر چَپ می‌دَوید که بِچینَم دَردِ تو چیزی نَچید
۳۶۲۱ او بِگُفتی مَر تورا وَقتِ غَمان دور از تو رَنج و دَه کُه در میان
۳۶۲۲ چون سپاهِ رَنج آمد بَستْ دَم خود نمی‌گوید تورا من دیده‌ام
۳۶۲۳ حَق پِیِ شَیْطانْ بِدین سان زَد مَثَل که تورا در رَزْم آرَد با حِیَل
۳۶۲۴ که تورا یاری دَهَم من با تواَم در خَطَرها پیش تو من می‌دَوَم
۳۶۲۵ اِسْپَرَت باشم گَهِ تیرِ خَدَنْگ مَخْلَصِ تو باشم اَنْدَر وَقتِ تَنگ
۳۶۲۶ جانْ فِدایِ تو کُنم در اِنْتِعاش رُستمی شیری هَلا مَردانه باش
۳۶۲۷ سویِ کُفرَش آوَرَد زین عِشْوه‌ها آن جَوالِ خُدعه و مَکْر و دَها
۳۶۲۸ چون قَدَم بِنْهاد در خَنْدَق فُتاد او به قاهاقاهِ خنده لَب گُشاد
۳۶۲۹ هی بیا من طَمْع‌ها دارم زِ تو گویَدَش رو رو که بیزارم زِ تو
۳۶۳۰ تو نَتَرسیدی زِ عَدلِ کِردگار من هَمی‌تَرسَم دو دست از من بِدار
۳۶۳۱ گفت حَقْ خود او جُدا شُد از بِهی تو بِدین تَزویرها هم کِی رَهی؟
۳۶۳۲ فاعِل و مَفْعول در روزِ شُمار روسیاهَند و حَریفِ سَنگْسار
۳۶۳۳ رَهْ زَده وْ رَهْ‌ زن یَقین در حُکْم و داد در چَهِ بُعدَند و در بِئْسَ الْمِهاد
۳۶۳۴ گول را و غول را کو را فَریفت از خَلاص و فَوْز می‌باید شِکیفت
۳۶۳۵ هم خَر و خَرگیر این جا در گِل اَند غافِل اَند این‌جا و آن‌جا آفِل اَند
۳۶۳۶ جُز کسانی را که وا گردند از آن در بهارِ فَضْلْ آیَند از خَزان
۳۶۳۷ توبه آرَند و خدا توبه ‌پَذیر اَمْرِ او گیرند و او نِعْمَ الاَمیر
۳۶۳۸ چون بَر آرَند از پَشیمانی حَنین عَرشْ لَرْزَد از اَنینُ الْمُذْنِبین
۳۶۳۹ آن‌چُنان لَرْزَد که مادر بر وَلَد دَستَشان گیرد به بالا می‌کَشَد
۳۶۴۰ کِی خُداتان وا خَریده از غُرور نَکْ ریاضِ فَضْل و نَکْ رَبِّ غَفور
۳۶۴۱ بَعد ازینْتان بَرگ و رِزْقِ جاوْدان از هوایِ حَقْ بُوَد نَز ناوْدان
۳۶۴۲ چون که دریا بر وَسایِط رَشک کرد تشنه چون ماهی به تَرکِ مَشک کرد

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *