مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۰۵ – رَوان شُدن شَهْ‌زادگان در مَمالِکِ پدر بَعد از وَداع کردن ایشانْ شاه را و اِعادَت کردنِ شاهْ وَقتِ وَداعْ وَصیَّت را اِلی آخِرِهِ

 

۳۶۴۳ عَزْمِ رَهْ کردند آن هر سه پسر سویِ اَمْلاکِ پدر رَسْمِ سَفَر
۳۶۴۴ در طَوافِ شهرها و قَلْعه‌هاش از پِیِ تَدْبیر دیوان و مَعاش
۳۶۴۵ دستْ‌بوسِ شاه کردند و وَداع پَس بدیشان گفت آن شاهِ مُطاع
۳۶۴۶ هر کجاتان دلْ کَشَد عازم شوید فی اَمان اللهْ دَست اَفْشان رَوید
۳۶۴۷ غیرِ آن یک قَلْعه نامَش هُش‌رُبا تَنگ آرَد بر کُلَه‌داران قَبا
۳۶۴۸ اَللهْ اَللهْ زان دِزِ ذاتُ الصُّوَر دور باشید و بِتَرسید از خَطَر
۳۶۴۹ رو و پُشتِ بُرج‌هاش و سَقْف و پَست جُمله تِمْثال و نِگار و صورت است
۳۶۵۰ هَمچو آن حُجْره‌یْ زُلَیخا پُر صُوَر تا کُند یوسُف به ناکامَش نَظَر
۳۶۵۱ چون که یوسُف سویِ او می‌نَنْگَرید خانه را پُر نَقْشِ خود کرد آن مُکید
۳۶۵۲ تا به هر سو کِه نْگَرَد آن خوشْ‌عِذار رویِ او را بینَد او بی‌اِخْتیار
۳۶۵۳ بَهْرِ دیده‌روشَنان یَزدانِ فَرد شش جِهَت را مَظْهَرِ آیات کرد
۳۶۵۴ تا به هر حیوان و نامی کِه نْگَرَند از ریاضِ حُسنِ رَبّانی چَرَند
۳۶۵۵ بَهْرِ این فرمود با آن اِسْپَه او حَیْثُ وَلَّیْتُمْ فَثَمَّ وَجْهُهُ
۳۶۵۶ از قَدَحْ‌ گَر در عَطَش آبی خورید در دَرونِ آبْ حَق را ناظِرید
۳۶۵۷ آن کِه عاشق نیست او در آب در صورتِ صورت خود بینَد ای صاحِبْ‌بَصَر
۳۶۵۸ صورتِ عاشقْ چو فانی شُد دَرو پَس در آبْ اکنون کِه را بینَد؟ بگو
۳۶۵۹ حُسن حَق بینَند اَنْدَر رویِ حور هَمچو مَهْ در آب از صُنْع غَیور
۳۶۶۰ غَیْرتَش بر عاشقیّ و صادقی‌ست غَیْرتَش بر دیو و بر اُسْتور نیست
۳۶۶۱ دیو اگر عاشق شود هم گوی بُرد جِبْرئیلی گشت و آن دیوی بِمُرد
۳۶۶۲ اَسْلَمَ الشَّیْطانُ آن جا شُد پَدید که یَزیدی شُد زِ فَضْلَش بایَزید
۳۶۶۳ این سُخَن پایان ندارد ای گُروه هین نِگَهْ دارید زان قَلْعه وُجوه
۳۶۶۴ هین مَبادا که هَوَسْتان رَهْ زَنَد که فُتید اَنْدَر شَقاوَت تا اَبَد
۳۶۶۵ از خَطَر پَرهیز آمد مُفْتَرَض بِشْنَوید از من حَدیثِ بی‌غَرَض
۳۶۶۶ در فَرَج جویی خِرَد سَر تیز بِهْ از کَمینگاهِ بَلا پَرهیزْ بِهْ
۳۶۶۷ گَر نمی‌گفت این سُخَن را آن پدر وَرْ نمی‌فَرمود زان قَلْعه حَذَر
۳۶۶۸ خود بِدان قَلْعه نمی‌شُد خَیْلَشان خود نمی‌اُفتاد آن سو مَیْلَشان
۳۶۶۹ کان نَبُد مَعْروف بَس مَهْجور بود از قِلاع و از مَناهِجْ دور بود
۳۶۷۰ چون بِکَرد آن مَنْعْ دِلْشان زان مَقال در هَوَس اُفتاد و در کویِ خیال
۳۶۷۱ رَغْبَتی زین مَنْعْ در دِلْشان بِرُست که بِبایَد سِرِّ آن را باز جُست
۳۶۷۲ کیست کَزْ مَمْنوع گَردد مُمْتَنِع؟ چون که اَلاِنْسانْ حَریصٌ ما مُنِعْ
۳۶۷۳ نَهْی بر اَهْلِ تُقی تَبْغیض شُد نَهْی بر اَهْلِ هوا تَحْریض شُد
۳۶۷۴ پَس ازین یُغْوی به قَوْما کَثیر هم ازین یَهْدی بِهِ قَلْبًا خَبیر
۳۶۷۵ کِی رَمَد از نِی حَمامِ آشنا؟ بَلْ رَمَد زان نِی حَماماتِ هوا
۳۶۷۶ پَس بِگُفتندَش که خِدمَتها کُنیم بر سَمِعنا و اَطَعْناها تَنیم
۳۶۷۷ رو نگردانیم از فَرمانِ تو کُفر باشد غَفْلَت از اِحْسانِ تو
۳۶۷۸ لیکْ اِسْتِثْنا و تَسبیحِ خدا زِ اعْتِماد خود بُد از ایشان جُدا
۳۶۷۹ ذِکْرِ اِسْتِثْنا و حَزْم مُلْتَوی گفته شُد در اِبْتِدای مَثْنوی
۳۶۸۰ صد کتاب اَرْ هست جُز یک بابْ نیست صد جِهَت را قَصْدْ جُز مِحْرابْ نیست
۳۶۸۱ این طُرُق را مَخْلَصی یک خانه است این هزاران سُنبُل از یک دانه است
۳۶۸۲ گونه‌گونه خوردنی‌ها صد هزار جُمله یک چیزاست اَنْدَر اِعْتِبار
۳۶۸۳ از یکی چون سیر گشتی تو تمام سَرد شُد اَنْدَر دِلَتْ پَنْجَه طَعام
۳۶۸۴ در مَجاعَت پَس تو اَحْوَل بوده‌یی که یکی را صد هزاران دیده‌یی
۳۶۸۵ گفته بودیم از سَقامِ آن کَنیز وَزْ طَبیبان و قُصورِ فَهْمْ نیز
۳۶۸۶ کان طَبیبان هَمچو اسبِ بی‌عِذْار غافِل و بی‌بَهْره بودند از سَوار
۳۶۸۷ کامَشانْ پُر زَخْمْ از قَرْعِ لِگام سُمَّشانْ مَجْروح از تَحْویلِ گام
۳۶۸۸ ناشُده واقِف که نَکْ بر پُشتِ ما رایِضِ چُستی‌ست اُسْتادی‌نِما
۳۶۸۹ نیست سَرگَردانی ما زین لِگام جُز زِ تَصْریفِ سَوارِ دوستْ‌ْ کام
۳۶۹۰ ما پِیِ گُل سویِ بُسْتان‌ها شُده گُل نموده آن و آن خاری بُدِه
۳۶۹۱ هیچَشان این نی که گویند از خِرَد بر گِلویِ ما کِه می‌کوبَد لَگَد؟
۳۶۹۲ آن طَبیبانْ آن‌چُنان بَنده‌یْ سَبَب گشته‌اند از مَکْرِ یَزدانْ مُحْتَجَب
۳۶۹۳ گَر بِبَندی در صِطَبْلی گاوِ نَر باز یابی در مَقام گاوْ خَر؟
۳۶۹۴ از خَری باشد تَغافُلْ خُفته‌وار که نَجویی تا کی اَست آن خُفْیه کار
۳۶۹۵ خود نگفته این مُبَدَّل تا کی است نیست پیدا او مَگَر اَفْلاکی اَست؟
۳۶۹۶ تیرْ سویِ راست پَرّانیده‌یی سویِ چَپْ رَفته‌ست تیرَت دیده‌یی
۳۶۹۷ سویِ آهویی به َصَیْدی تاخْتی خویش را تو صَیْدِ خوکی ساختی
۳۶۹۸ در پِیِ سودی دَویده بَهْرِ کَبْس نارَسیده سود اُفْتاده به حَبْس
۳۶۹۹ چاه‌ها کَنده برایِ دیگران خویش را دیده فُتاده اَنْدَر آن
۳۷۰۰ در سَبَب چون بی‌مُرادت کرد رَبّ پَس چرا بَدْظَن نَگَردی در سَبَب؟
۳۷۰۱ بَسْ کسی از مَکْسَبی خاقان شُده دیگری زان مَکْسَبه عُریان شُده
۳۷۰۲ بَس کَس از عَقدِ زَنان قارون شُده بَس کَس از عَقدِ زنانْ مَدیون شُده
۳۷۰۳ پَس سَبَب گَردان چو دُمِّ خَر بُوَد تکیه بر وِیْ کَم کُنی بهتر بُوَد
۳۷۰۴ وَرْ سَبَب گیری نگیری هم دلیر که بَسْ آفَت‌هاست پِنْهانَش به زیر
۳۷۰۵ سِرِّ اِسْتِثْناست این حَزْم و حَذَر زان که خَر را بُز نِمایَد این قَدَر
۳۷۰۶ آن کِه چَشمَش بَستْ گرچه گُرْبُزست زَ احْوَلی اَنْدَر دو چَشمَش خَربُزاست
۳۷۰۷ چون مُقَلِّب حَقْ بُوَد اَبْصار را کِه بِگَردانَد دل و اَفْکار را؟
۳۷۰۸ چاه را تو خانه‌یی بینی لَطیف دام را تو دانه‌ِیی بینی ظَریف
۳۷۰۹ این تَسَفْسُط نیست تَقْلیبِ خداست می‌نِمایَد که حقیقت‌ها کجاست
۳۷۱۰ آن که اِنْکارِ حَقایِق می‌کُند جُملگی او بر خیالی می‌تَنَد
۳۷۱۱ او نمی‌گوید که حِسْبانِ خیال هم خیالی باشَدَت چَشمی بِمال

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *