مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۱۳ – ذِکْرِ آن پادشاه که آن دانشمند را به اِکْراه در مَجْلِس آوَرْد و بِنْشانْد ساقی شَراب بر دانشمند عَرضه کرد ساغَر پیشِ او داشت رو بِگَردانید و تُرُشی و تُندی آغاز کرد شاهْ ساقی را گفت که هین در طَبْعش آر ساقی چندی بر سَرَش کوفْت و شَرابَش در خورْد داد اِلی آخِرِهِ

 

۳۹۲۷ پادشاهی مَست اَنْدَر بَزْمِ خَوش می‌گُذشت آن یک فَقیهی بر دَرَش
۳۹۲۸ کرد اِشارَت کِشْ دَرین مَجْلِس کشید وان شرابِ لَعْلْ را با او چَشید
۳۹۲۹ پَس کَشیدَندَش به شَهْ بی‌اِخْتیار شِسْت در مَجْلِس تُرُش چون زَهْر و مار
۳۹۳۰ عَرضه کَردَش مِیْ نَپَذْرُفت او به خشم از شَهْ و ساقی بِگَردانید چَشم
۳۹۳۱ که به عُمرِ خود نَخورْدَسْتَم شراب خوش‌تَرآید از شَرابَم زَهْرِ ناب
۳۹۳۲ هین به جایِ مِیْ به من زَهْری دَهید تا من از خویش و شما زین وارَهید
۳۹۳۳ مِیْ نَخورْده عَربَده آغاز کرد گشته در مَجْلِس گِرانْ چون مرگ و دَرد
۳۹۳۴ هَمچو اَهْلِ نَفْس و اَهْلِ آب و گِل در جهان بِنْشَسته با اَصْحابِ دل
۳۹۳۵ حَقْ ندارد خاصِگان را در کُمون از مِیِ اَحْرارْ جُز در یَشْرَبون
۳۹۳۶ عَرضه می‌دارند بر مَحْجوبْ جام حِس نمی‌یابَد از آن غیرِ کَلام
۳۹۳۷ رو هَمی گرداند از اِرْشادَشان که نمی‌بینَد به دیده دادَشان
۳۹۳۸ گَر زِ گوشَش تا به حَلْقَش رَهْ بُدی سِرِّ نُصْحْ اَنْدَر دَرونْشان در شُدی
۳۹۳۹ چون همه ناراست جانَش نیست نور کِه افْکَنَد در نارِ سوزانْ جُز قُشور؟
۳۹۴۰ مَغز بیرون مانْد و قِشْرِ گفت رَفت کِی شود از قِشْرِ مَعْده گرم و زَفْت؟
۳۹۴۱ نارِ دوزخْ جُز که قِشْر اَفْشار نیست نار را با هیچ مَغزی کار نیست
۳۹۴۲ وَر بُوَد بر مَغزْ ناری شُعْله‌زَن بَهْرِ پُختن دان نه بَهْر سوختن
۳۹۴۳ تا که باشد حَقْ حَکیم این قاعده مُسْتَمِر دان در گُذشته و نامده
۳۹۴۴ مَغزِ نَغْز و قِشْرها مَغْفور ازو مَغز را پَس چون بِسوزَد؟ دور ازو
۳۹۴۵ از عِنایَت گَر بِکوبَد بر سَرَش اِشْتِها آید شرابِ اَحْمَرَش
۳۹۴۶ وَر نکوبَد مانْد او بَسته‌دَهان چون فَقیه از شُرب و بَزْمِ این شَهان
۳۹۴۷ گفت شَهْ با ساقی‌اَش ای نیکْ‌پِی چه خموشی؟ دِه به طَبْعَش آر هی
۳۹۴۸ هست پنهان حاکِمی بر هر خِرَد هرکِه را خواهد به فَنْ از سَر بَرَد
۳۹۴۹ آفتابِ مشرق و تَنْویرِ او چون اَسیرانْ بَسته در زَنْجیرِ او
۳۹۵۰ چَرخ را چَرخ اَنْدَر آرَد در زَمَن چون بِخوانَد در دِماغَش نیمْ فَن
۳۹۵۱ عقلْ کو عقلِ دِگر را سُخْره کرد مُهْره زو دارد وِیْ است اُستادِ نَردْ
۳۹۵۲ چند سیلی بر سَرَش زَد گفت گیر دَرکَشید از بیمَِ سیلی آن زَحیر
۳۹۵۳ مَست گشت و شاد و خندانْ شُد چو باغ در نَدیمیّ و مَضاحِک رَفت و لاغ
۳۹۵۴ شیرگیر و خوش شُد اَنْگُشتَک بِزَد سویِ مَبْرَز رَفت تا میزَک کُند
۳۹۵۵ یک کَنیزک بود در مَبْرَز چو ماه سخت زیبا و زِ قِرْناقانِ شاه
۳۹۵۶ چون بِدید او را دَهانَش باز مانْد عقل رفت و تَنْ سِتَم‌پَرداز مانْد
۳۹۵۷ عُمرها بوده عَزَبْ مُشتاق و مَست بر کَنیزَک در زمان دَرزَد دو دست
۳۹۵۸ بَس طَپید آن دختر و نَعْره فَراشت بَر نَیامَد با وِیْ و سودی نداشت
۳۹۵۹ زن به دستِ مَرد در وَقتِ لِقا چون خَمیر آمد به دستِ نانْبا
۳۹۶۰ بِسْرِشَد گاهیش نَرم و گَهْ دُرُشت زو بَر آرَد چاقْ چاقی زیرِ مُشت
۳۹۶۱ گاه پَهْنَش واکَشَد بر تَخْته‌یی دَرهَمَش آرَد گَهی یک لَخْته‌یی
۳۹۶۲ گاه در وِیْ ریزد آب و گَهْ نَمَک از تَنور و آتشَشَ سازد مِحَک
۳۹۶۳ این چُنین پیچَنْد مَطْلوب و طَلوب اَنْدَرین لَعْبَند مَغْلوب و غَلوب
۳۹۶۴ این لَعِبْ تنها نه شو را با زن است هر عَشیق و عاشقی را این فَن است
۳۹۶۵ از قَدیم و حادِث و عَیْن و عَرَض پیچَشی چون ویس و رامینْ مُفْتَرَض
۳۹۶۶ لیک لَعْبِ هر یکی رَنگی دِگَر پیچَشِ هر یک زِ فرهنگی دِگَر
۳۹۶۷ شوی و زن را گفته شُد بَهْرِ مِثال که مِکُن ای شوی زَن را بَد گُسیل
۳۹۶۸ آن شبِ گِرْدَک نه یَنْگا دستِ او خوش اَمانَت داد اَنْدَر دستِ تو؟
۳۹۶۹ کانچه با او تو کُنی ای مُعْتَمَد از بَد و نیکی خدا با تو کُنَد
۳۹۷۰ حاصِل این‌جا این فَقیه از بی‌خودی نه عَفیفی مانْدَش و نه زاهِدی
۳۹۷۱ آن فَقیه اُفتاد بر آن حورْزاد آتشِ او اَنْدَر آن پَنبه فُتاد
۳۹۷۲ جان به جانْ پیوست و قالَب‌ها چَخید چون دو مُرغِ سَربُریده می‌طَپید
۳۹۷۳ چه سِقایه؟ چه مَلِک؟ چه اَرْسَلان؟ چه حَیا؟ چه دین؟ چه بیم و خَوْفِ جان؟
۳۹۷۴ چَشمَشان افتاده اَنْدَر عَیْن و غَیْن نه حَسَن پیداست این‌جا نه حُسَیْن
۳۹۷۵ شُد دراز و کو طَریقِ بازگشت؟ اِنْتِظارِ شاه هم از حَد گُذشت
۳۹۷۶ شاه آمد تا بِبینَد واقِعه دید آن‌جا زَلْزَله‌یْ اَلْقارِعَه
۳۹۷۷ آن فَقیه از بیمْ بَرجَست و بِرَفت سویِ مَجْلِسْ جام را بِرْبود تَفْت
۳۹۷۸ شَهْ چون دوزخْ پُر شَرار و پُر نَکال تشنهٔ خونِ دو جُفتِ بَدفِعال
۳۹۷۹ چون فَقیهَش دید رُخْ پُر خشم و قَهْر تَلْخ و خونی گشته هَمچون جامِ زَهْر
۳۹۸۰ بانگ زَد بر ساقی‌اَش کِی گرمْ‌دار چه نِشَستی خیره دِه در طَبْعَش آر؟
۳۹۸۱ خنده آمد شاه را گفت ای کیا آمدم با طَبْع آن دختر تورا
۳۹۸۲ پادشاهَم کارِ من عَدل است و داد زان خورَم که یار را جودَم بِداد
۳۹۸۳ آنچه آن را من نَنوشَم هَمچو نوش کِی دَهَم در خورْدِ یار و خویش و توش؟
۳۹۸۴ زان خورانَم من غُلامان را که من می‌خورَم بر خوانِ خاصِ خویشتن
۳۹۸۵ زان خورانَم بَندگان را از طَعام که خورَم من خود زِ پُخته یا زِ خام
۳۹۸۶ من چو پوشَم از خَز و اَطْلَس لِباس زان بِپوشانَم حَشَم را نه پَلاس
۳۹۸۷ شَرم دارم از نَبیِّ ذو فُنون اَلْبِسوهُم گفت مِمّا تَلْبَسون
۳۹۸۸ مُصْطَفی کرد این وَصیَّت با بَنون اَطْعِمُوا الاَذْنابَ مِمّا تَاْکُلُون
۳۹۸۹ دیگران را بَس به طَبْع آوَرْده‌یی در صَبوری چُست و راغِب کرده‌یی
۳۹۹۰ هم به طَبْع‌آوَرْ به مَردی خویش را پیشوا کُن عقلِ صَبراَنْدیش را
۳۹۹۱ چون قَلاووزیِّ صَبرَت پُر شود جان به اوجِ عَرش و کُرسی بَر شود
۳۹۹۲ مُصْطَفی بین که چو صَبرش شُد بُراق بَرکَشانیدَش به بالایِ طِباق

#دکلمه_مثنوی

#شرح_مثنوی
#داستانهای_مثنوی_مولانا

پادشاهی بزمی ترتیب داد. فقیهی ازان نزدیکی می‌گذشت.پادشاه به ماموران دستور داد او را به بزم آورند و باده‌ای به خوردش دهند.ماموران به زور و کشان کشان فقیه را به بزم آوردند.در ابتدا شرابی به او تعارف کردند اما فقیه باناراحتی آن را رد کرد و گفت در تمام عمر لب به شراب نزده‌ام و زهر را به این ترجیح می‌دهم. در این حال شاه اشارتی به ساقی کرد و گفت او را سر حال بیاور! ساقی که معنای اشارت شاه را فهمید چند ضربه به سر و صورت فقیه زد و بعد جام شراب به دستش داد.فقیه ناچارا شراب را سر کشید و سپس کنار جویباری رفت. در آنجا کنیزی زیباروی دید و چون حال خود را نمی‌دانست بی صبر شد و او را در آغوش کشید و …! شاه که تاخیر او را دید به دنبالش رفت و چون صحنه را دید بسیار خشمگین شد. فقیه از ترس خشم شاه سریع به بزم شد و باده‌ای گرم تر و گیراتر نوشید. شاه هم در پی او با غضب وارد بزم شد.فقیه که خشم شاه را دید به طعنه فریاد زد: ای ساقی! جناب شاه را بر سر نشاط بیاور! شاه که از حاضر جوابی و نکته سنجی فقیه به خنده آمده بود نه تنها او را عقوبت نکرد بلکه کنیز را هم بدو بخشید.
منظور مولانا از حکایت این است که کسی که دستور به صبر می دهد خودش هم باید صبور باشد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *