مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۱۹ – سَبَب تاخیرِ اِجابَتِ دُعایِ مؤمن

 

۴۲۳۰ ای بَسا مُخْلِص که نالَد در دُعا تا رَوَد دودِ خلوصَش بر سَما
۴۲۳۱ تا رَوَد بالایِ این سَقْفِ بَرین بویِ مِجْمَر از اَنینُ الْمُذْنِبین
۴۲۳۲ پَس مَلایک با خدا نالَنْد زار کِی مُجیبِ هر دُعا وِیْ مُستَجار
۴۲۳۳ بَندۀ مؤمن تَضَرُّع می‌کُند او نمی‌داند به جُز تو مُستَنَد
۴۲۳۴ تو عَطا بیگانگان را می‌دَهی از تو دارد آرزو هر مُشْتَهی
۴۲۳۵ حَق بِفَرماید که نَزْ خواریِّ اوست عَیْنِ تاخیرِ عَطا یاریِّ اوست
۴۲۳۶ حاجَت آوَرْدش زِ غَفْلَت سویِ من آن کَشیدَش موکَشان در کویِ من
۴۲۳۷ گَر بَرآرَم حاجَتَش او وارَوَد هم در آن بازیچه مُسْتَغرق شود
۴۲۳۸ گرچه می‌نالَد به جان یا مُستجار دل‌شِکَسته سینه‌خسته گو بِزار
۴۲۳۹ خوش هَمی‌آید مرا آوازِ او وان خدایا گفتن و آن رازِ او
۴۲۴۰ وان که اَنْدَر لابه و در ماجَرا می‌فَریبانَد به هر نوعی مرا
۴۲۴۱ طوطیان و بُلبُلان را از پسَنَد از خوش‌آوازی قَفَص در می‌کُنند
۴۲۴۲ زاغ را و جُغد را اَنْدَر قَفَص کِی کُنند؟ این خود نیامَد در قِصَص
۴۲۴۳ پیشِ شاهِد باز چون آید دو تَن آن یکی کَمْپیر و دیگر خوش‌ذَقَن
۴۲۴۴ هر دو نان خواهند او زوتَر فَطیر آرَد و کَمْپیر را گوید که گیر
۴۲۴۵ وان دِگَر را که خوشَسْتَش قَدّ و خَد کِی دَهَد نان؟ بَلْ به تاخیر اَفْکَند
۴۲۴۶ گویَدَش بِنْشین زمانی بی‌َگَزَند که به خانه نانِ تازه می‌پَزَند
۴۲۴۷ چون رَسَد آن نانِ گَرمَش بَعدِ کَد گویَدَش بِنْشین که حَلْوا می‌رَسَد
۴۲۴۸ هم بدین فَن دارْدارَش می‌کُند وَزْ رَهِ پنهانْ شِکارش می‌کُند
۴۲۴۹ که مرا کاری‌ست با تو یک زمان مُنْتَظر می‌باش ای خوبِ جهان
۴۲۵۰ بی‌مُرادیْ مومنان از نیک و بَد تو یَقین می‌دان که بَهْرِ این بُوَد

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *