مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۵ – خَطابِ حَق تعالی به عزرائیل عَلَیْهِ‌السَّلام که تورا رَحْم بر کِه بیش‌تَرآمد ازین خَلایِقِ که جانَشان قَبْض کردی؟ و جواب دادنِ عزرائیلْ حَضرت را

 

۴۸۱۰ حَق به عزرائیل می‌گفت ای نَقیب بر کِه رَحْم آمد ترا از هر کَئیب؟
۴۸۱۱ گفت بر جُمله دِلَم سوزَد به دَرد لیکْ تَرسَم اَمْر را اِهْمال کرد
۴۸۱۲ تا بگویم کاشکی یَزدان مرا در عِوَض قُربان کُند بَهْرِ فَتی
۴۸۱۳ گفت بر کی بیش‌تَررَحْم آمَدَت؟ از کِه دلْ پُر سوز و بِریان‌تَر شُدَت؟
۴۸۱۴ گفت روزی کَشتی‌یی بر موجِ تیز من شِکَستَم زَ امْر تا شُد ریزْ ریز
۴۸۱۵ پَس بِگُفتی قَبْض کُن جانِ همه جُز زَنیّ و غیرِ طِفْلی زان رَمه
۴۸۱۶ هر دو بر یک تَخته‌یی دَرمانْدند تَخته را آن موج‌ها می‌رانْدند
۴۸۱۷ باز گفتی جانِ مادر قَبْض کُن طِفْل را بُگْذار تنها زَ امْرِ کُن
۴۸۱۸ چون زِ مادر بُسْکُلیدَم طِفْل را خود تو می‌دانی چه تَلْخ آمد مرا
۴۸۱۹ بَس بِدیدَم دودِ ماتَم‌هایِ زَفْت تَلْخی آن طِفْل از فِکْرَم نرفت
۴۸۲۰ گفت حَق آن طِفْل را از فَضْلِ خویش موج را گفتم فَکَن در بیشه‌ایش
۴۸۲۱ بیشه‌یی پُر سوسَن و رَیْحان و گُل پُر درختِ میوه‌دارِ خوش‌اُکُل
۴۸۲۲ چَشمه‌های آب شیرین زُلال پَروَریدم طِفْل را با صد دَلال
۴۸۲۳ صد هزاران مُرغِ مُطْرب خوش‌صدا اَنْدَر آن روضه فَکَنده صد نَوا
۴۸۲۴ بِسْتَرش کردم زِ بَرگِ نَسْتَرن کرده او را ایمِن از صَدْمه‌یْ فِتَن
۴۸۲۵ گفته من خورشید را کو را مَگَز باد را گفته بَرو آهسته وَزْ
۴۸۲۶ ابر را گفته بَرو باران مَریز بَرق را گفته بَرو مَگْرایْ تیز
۴۸۲۷ زین چَمَن ای دِیْ مَبُرآن اِعْتِدال پَنْجه‌ای بَهمن بَرین روضه مَمال

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *