مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۶ – کَراماتِ شیخ شَیْبان راعی قَدَّسَ اللهُ روحَهُ الْعَزیز

 

۴۸۲۸ هَمچو آن شَیْبان که از گُرگِ عَنید وَقتِ جمعه بر رِعا خَط می‌کَشید
۴۸۲۹ تا بُرون نایَد از آن خَطْ گوسفند نه دَرآیَد گُرگ و دُزد با گَزَند
۴۸۳۰ بر مِثالِ دایره‌یْ تَعْویذِ هود کَنْدَر آن صَرْصَر اَمانِ آل بود
۴۸۳۱ هشت روزی اَنْدَرین خَطْ تَن زنید وَزْ بُرون مُثْله تماشا می‌کُنید
۴۸۳۲ بر هوا بُردی فَکَندی بر حَجَر تا دَریدی لَحْم و عَظْم از همدِگَر
۴۸۳۳ یک گُره را بر هوا دَرهَم زَدی تا چو خَشْخاشْ استخوان ریزان شُدی
۴۸۳۴ آن سیاست را که لَرزید آسْمان مَثْنوی اَنْدَر نَگُنجَد شَرحِ آن
۴۸۳۵ گَر به طَبْع این می‌کُنی ای بادِ سَرد گِردِ خَطّ و دایره‌یْ آن هود گَرد
۴۸۳۶ ای طَبیعی فَوْقِ طَبْع این مُلْک بین یا بیا و مَحْو کُن از مُصْحَف این
۴۸۳۷ مُقریان را مَنْع کن بَندی بِنِه یا مُعلِّم را بِمال و سَهْمْ دِهْ
۴۸۳۸ عاجِزیّ و خیره کن عَجْز از کجاست؟ عَجْزِ تو تابی از آن روزِ جَزاست
۴۸۳۹ عَجْزها داری تو در پیش ای لَجوج وَقت شُد پِنْهانیان را نَکْ خُروج
۴۸۴۰ خُرَّم آن کین عَجْز و حیرت قوتِ اوست در دو عالَم خُفته اَنْدَر ظِلِّ دوست
۴۸۴۱ هم در آخِر عَجْزِ خود را او بِدید مُرده شُد دینِ عِجایِز را گُزید
۴۸۴۲ چون زُلَیخا یوسُفَش بر وِیْ بِتافت از عَجوزی در جوانی راه یافت
۴۸۴۳ زندگی در مُردن و در مِحْنَت است آبِ حیوان در دَرونِ ظُلْمَت است

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *