مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۸ – رُجوع کردن بِدان قِصّه که شاه‌زاده بدان طُغیان زَخْم خورْد از خاطِرِ شاه پیش از اِسْتِکْمالِ فَضایِلِ دیگر از دنیا بِرَفت

 

۴۸۷۸ قِصّه کوتَه کُن که رایِ نَفْسِ کور بُرد او را بَعدِ سالی سویِ گور
۴۸۷۹ شاهْ چون از مَحْو شُد سویِ وجود چَشمِ مِرّیخیش آن خون کرده بود
۴۸۸۰ چون به تَرکَش بِنْگرید آن بی‌نَظیر دید کَم از تَرکَشَش یک چوبه تیر
۴۸۸۱ گفت کو آن تیر؟ و از حَق باز جُست گفت کَنْدَر حَلْقِ او کَزْ تیرِ توست
۴۸۸۲ عَفْو کرد آن شاهِ دریادل ولی آمده بُد تیرْ اَهْ بر مَقْتَلی
۴۸۸۳ کُشته شُد در نوحهٔ او می‌گریست اوست جُمله هم کُشَنده وْ هم وَلی ست
۴۸۸۴ وَرْ نباشد هر دو او پَس کُلّ نیست هم کُشَنده‌یْ خَلْق و هم ماتَم‌کُنی ست
۴۸۸۵ شُکر می‌کرد آن شَهیدِ زَردْخَد کان بِزَد بر جِسم و بر مَعنی نَزَد
۴۸۸۶ جسمِ ظاهِر عاقِبَت خود رَفتنی ست تا اَبَد مَعنی بِخواهد شاد زیست
۴۸۸۷ آن عِتاب اَرْ رفت هم بر پوست رفت دوست بی‌آزارْ سویِ دوست رفت
۴۸۸۸ گرچه او فِتْراکِ شاهَنْشه گرفت آخِر از عَیْنُ الْکَمال او رَهْ گرفت
۴۸۸۹ وان سِوُم کاهِل‌ترینِ هر سه بود صورت و مَعنی به کُلّی او رُبود

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *