غزل ۲۷ مولانا
۱ آن خواجه را در کویِ ما، در گِل فرو رَفتهست پا با تو بگویم حالِ او، بَرخوان إِذا جاءَ الْقَضا ۲ جَبّاروار و زَفتْ او، دامَن کَشان میرفت او تَسْخَرکُنان بر عاشقان، بازیچه دیده عشق را ۳ بَس مُرغِ پَرّان بر هوا، از دامها فَرد و جُدا میآید از قَبضهیْ قَضا، بر پَرِّ […]