مولوینامه – جلد اول – فصل سوم: عقاید و افکار کلامی و فلسفی مولوی – معیت قیومی خالق با مخلوق
توضیحاً کلمۀ «معیت» که در گفتههای مولوی شنیدید مأخوذ از آیۀ «وَ هُوَ مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ: سورۀ حدید جزء ۲۷»، اصطلاح عرفا و فلاسفۀ الهی است، به معنی معیت قیومی خالق با مخلوق؛ به این معنی که همه چیز قائم به حق است و حقتعالی در همهجا و همه حال با ماست چنانکه در کلمات ائمۀ دین نیز وارد شده است «لیس فی الاشیاء بوالج و لا عنها بخارج» و «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمزایلة» و مولوی خود این آیه را در مجلد اول مثنوی اینطور تفسیر کرده است که هر حالی از احوال بشر مظهر اسم و صفتی از اسماء و صفات الهی و نمودار اراده و قدرت و خواست و مشیتی از حقتعالی است.
گر به جهل آییم آن زندان اوست/ ور به عِلم آییم آن ایوان اوست
اضافۀ «زندان» و «ایوان» اضافۀ تخصیصی است و ضمیر «او» مرجعش همان مرجع ضمیر «وَ هُوَ مَعَکمْ» یعنی حقتعالی است.
مقصود مولوی این است که جهل بشر زندانی است که حقتعالی برای او مقدر کرده؛ و علم بشر ایوان و گلستانی است که خداوند بدو عطا فرموده است؛ و بر این قیاس است مدلول باقی اشعار که میخوانیم:
ور به خواب آییم مستان وییم/ ور به بیداری به دستان وییم
ور بگرییم، ابر پُرزَرق وییم/ ور بخندیم، آن زمان برق وییم
ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست/ ور به صلح و عُذر عکس مهر اوست
ما کهایم اندر جهان پیچپیچ/ چون الف او خود چه دارد، هیچهیچ
با این تفسیر که از مولوی شنیدید به همان نتیجه میرسیم که در گفتههای قبل بدان اشاره کردم که اختیار بشر در واقع از دو طرف در چنگال جبر است، مع ذلک این دو جبر که یکی سابق بر فعل و دیگر مقارن نتیجۀ فعل است منافات با اثبات اختیار ندارد و از این جهت است که متکلمان و فلاسفۀ الهی اسلامی میگویند امتناع و وجوب به اختیار با اختیار منافات ندارد.
«الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار؛ و الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار»
مولوی همین اندازه میخواهد که برای بشر اختیاری اثبات شده باشد هرچند که از دو طرف علت و نتیجه، محفوف به جبر باشد.
و بالجمله همانطور که اصل وجود و هستی انسان حد فاصل و برزخ مابین واجب و ممکن است؛ یعنی این رشته از یک طرف مربوط و منسوب به مبدأ و معطی وجود و ذات واجبالوجود؛ و از طرف دیگر متعلق به شخصیت امکانی انسانی است؛ اعمال و افعال صادر از انسان نیز در حالت برزخ و واسطۀ مابین جبر و اختیار است؛ حاجی سبزواری در منظومۀ حکمت میگوید:
و الشیء لم یوجد متی لم یوجدا/ و باختیار اختیار ما بدا
و کیف فعلنا الینا فوضا/ و ان ذا تفویض ذاتنا اقتضی
لکن کما الوجود منسوب لنا/ فالفعل فعل الله و هو فعلنا
بیش از این فعلاً دربارۀ جبر و اختیار گفتوگو نمیکنیم و به این مبحث پایان میدهیم و بر سر نمونۀ دیگر از افکار و عقاید فلسفی و کلامی مولوی میرویم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!