مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۱۷۴ – رَسیدنِ گوهر از دست به دست آخِر دورْ به اَیاز و کیاسَتِ اَیاز و مُقَلِّد ناشُدنِ او ایشان را و مَغْرور ناشُدنِ او به گال و مال دادنِ شاه و خِلْعتها و جامگیها اَفْزون کردن و مَدْحِ عقلِ مُخْطبان کردن به مَکْر و اِمتِحان که کی رَوا باشد مُقَلِّد را مسلمان داشتن مُسلمان باشد امّا نادر باشد که مُقَلِّد از این اِمْتِحانها به سَلامت بیرون آید که ثَباتِ بینایان ندارد اِلّا منْ عَصَمَهُ الله زیرا حق یکیست و آن را ضِدّ بسیار غَلَطاَفْکن و مُشابه حَق مُقَلِّد چون آن ضِد را نَشْناسَد از آن رو حَق را نَشْناخته باشد اما حَق با آن ناشِناختِ او چو او را به عنایت نگاه دارد آن ناشِناخت او را زیان ندارد
۴۰۵۵ | ای اَیاز اکنون نگویی کین گُهَر | چند میاَرْزَد بدین تاب و هُنر؟ | |
۴۰۵۶ | گفت اَفْزون زانچه تانَم گفت من | گفت اکنون زود خُردَش دَر شِکَن | |
۴۰۵۷ | سنگها در آستین بودَش شِتاب | خُرد کَردَش پیشِ او بود آن صَواب | |
۴۰۵۸ | زِ اتّفاقِ طالِعِ با دولَتَش | دست داد آن لحظه نادر حِکْمَتَش | |
۴۰۵۹ | یا به خواب این دیده بود آن پُر صفا | کرده بود اَنْدَر بَغْل دو سنگ را | |
۴۰۶۰ | هَمچو یوسُف که دَرونِ قَعرِ چاه | کشف شُد پایانِ کارش از اِلٰه | |
۴۰۶۱ | هر که را فَتْح و ظَفَر پیغام داد | پیشِ او یک شُد مُراد و بیمُراد | |
۴۰۶۲ | هر که پایَندانِ وِیْ شُد وَصلِ یار | او چه تَرسَد از شِکَست و کارْزار | |
۴۰۶۳ | چون یَقین گَشتَش که خواهد کرد مات | فوتِ اسب و پیل هَستَش تُرَّهات | |
۴۰۶۴ | گَر بَرَد اَسبَش هر آن که اسبْجوست | اسپ رو گو نه که پیش آهنگ اوست؟ | |
۴۰۶۵ | مَرد را با اسب کِی خویشی بُوَد؟ | عشقِ اسبش از پِیِ پیشی بُوَد | |
۴۰۶۶ | بَهرِ صورتها مَکَش چندین زَحیر | بیصُداعِ صورتی معنی بگیر | |
۴۰۶۷ | هست زاهِد را غَمِ پایانِ کار | تا چه باشد حالِ او روزِ شُمار؟ | |
۴۰۶۸ | عارفان ز آغاز گشته هوشْمَند | از غَم و اَحوالِ آخِر فارغاند | |
۴۰۶۹ | بود عارف را همین خَوْف و رَجا | سابِقهدانیش خورْد آن هر دو را | |
۴۰۷۰ | دید کو سابِقْ زِراعَت کرد ماش | او هَمیداند چه خواهد بود چاش | |
۴۰۷۱ | عارف است و باز رَست از خَوْف و بیم | هایْ هو را کرد تیغ حَقْ دو نیم | |
۴۰۷۲ | بود او را بیم و اومید از خدا | خَوفْ فانی شُد عِیان گَشت آن رَجا | |
۴۰۷۳ | چون شِکَست او گوهرِ خاصْ آن زمان | زان امیران خاست صد بانگ و فَغان | |
۴۰۷۴ | کین چه بیباکیست؟ وَالله کافِر است | هر کِه این پُر نور گوهر را شِکَست | |
۴۰۷۵ | وان جَماعَت جُمله از جَهْل و عَما | دَر شِکَسته دُرِّ اَمرِ شاه را | |
۴۰۷۶ | قیمتی گوهر نتیجه یْ مِهْر و وُد | بر چُنان خاطِر چرا پوشیده شُد؟ |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!