غزل ۳۰۲۴ مولانا
۱ | بَستگیِ این سَماع، هست زِ بیگانهای | زَارْجَلیِ جُغد گشت حَلقه چو ویرانهای | |
۲ | آنکه بُوَد هَمچو برف، سرد کُند وَقت را | چون بِگُدازد چو سیل، پَست کُند خانهای | |
۳ | غیرِ بُرونی بَد است، غیرِ دَرونی بَتَر | از سَبَبِ غیری است کَندن دَندانهای | |
۴ | بادِ خَزان است غیر، زَرد کُند باغ را | حَبْس کُند در زمین خوبیِ هر دانهای | |
۵ | پیشِ تو خندد چو گُل، پایْ دَرآیَد چو خار | ریش نِگَه دار ازانْ دو سَرْ چون شانهای | |
۶ | از سَبَبِ آنکه بُد در صَفْ تَرسَندهای | گشت شِکَسته بَسی، لشکرِ مَردانهای | |
۷ | خُسروِ تبریزیای، شَمسِ حَق و دین که او | شمعِ همه جمعهاست، من شده پروانهای |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!