غزل ۳۱۰۸ مولانا

 

۱ به دستِ هَجْرِ تو زارم، تو نیز می‌دانی طَمَع به وَصلِ تو دارم، تو نیز می‌دانی
۲ چو در دل آمد عشق تو و قَرار گرفت نمانْد صَبر و قَرارم، تو نیز می‌دانی
۳ نَهُفته شُد گُل و بُلبُل پَرید از چَمَنم به دَرد خَستهٔ خارَم، تو نیز می‌دانی
۴ به ناله بازِ سپیدم به سانِ فاخته شد به کوهْسار چو سارَم، تو نیز می‌دانی
۵ انار بودم خَندان، بَران عقیقِ لَبَت کُنون چو شُعلهٔ نارَم، تو نیز می‌دانی
۶ بِمانْد راز تو پنهانْ درون سینۀ من کزان به گفت نیارم تو نیز می دانی
۷ انارِ عشقِ تو بوده‌‌ست شَمسِ تبریزی که بُرد بر سَردارم، تو نیز می‌دانی
2 پاسخ
  1. ناصر از آنکارا
    ناصر از آنکارا گفته:

    سلام
    خسته نباشید
    سایت بسیار بسیار مفیدی تهیه کرده اید دستتان درد نکند

    در کتاب استادفروزانفر این غزل ۷ بیت دارد :

    ۵ انار بودم خَندان، بَر آن عقیقِ لَبَت کُنون چو شُعلهٔ نارَم، تو نیز می‌دانی
    ۶ بِمانْد رازِِ تو پنهانْ دَرون سینۀ من که‌زْ آن بگفت نَیارَم ، تو نیز میدانی
    ۷ انارِ عشقِ تو بوده‌‌ست شَمسِ تبریزی که بُرد بر سَردارم، تو نیز می‌دانی

    با احترام

    پاسخ
    • احسان اشرفی
      احسان اشرفی گفته:

      درود به شما. سپاس از دقت و حُسن نظرتان. یک بیت جا افتاده بود که اضافه شد.

      پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *