مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۳۳ – بَیانِ آن که هنرها و زیرکی‌ها و مال دنیا هم‌چون پرهای طاوس عدو جان است

 

۶۴۸ پَس هُنر آمد هَلاکَت خام را کَزْ پِیِ دانه نَبینَد دام را
۶۴۹ اختیار آن را نِکو باشد که او مالِکِ خود باشد اَنْدَر اِتَّقوا
۶۵۰ چون نباشد حِفْظ و تَقْوی زینهار دور کُن آلَت بِیَنداز اختیار
۶۵۱ جِلْوه‌گاه و اِخْتیارَم آن پَراست بَر کَنَم پَر را که در قَصْدِ سَر است
۶۵۲ نیست اِنْگارَد پَرِ خود را صَبور تا پَرَش دَرنَفْکَند در شَرّ و شور
۶۵۳ پَس زیانَش نیست پَر گو بَر مَکَن گَر رَسَد تیری به پیش آرَد مِجَن
۶۵۴ لیکْ بر من پَرّ زیبا دُشمنی‌ست چونک از جِلْوه‌گَری صَبریم نیست
۶۵۵ گَر بُدی صَبر و حِفاظَم راهْ‌بَر بَر فُزودی زِاخْتیارم کَرّ و فَرّ
۶۵۶ هَمْچو طِفْلَم یا چو مَست اَنْدَر فِتَن نیست لایِقْ تیغْ اَنْدَر دستِ من
۶۵۷ گَر مرا عقلی بُدیّ و مُنْزَجَر تیغ اَنْدَر دستِ من بودی ظَفَر
۶۵۸ عقل باید نورْدِهْ چون آفتاب تا زَنَد تیغی که نَبْوَد جُز صَواب
۶۵۹ چون ندارم عقلِ تابان و صَلاح پَس چرا در چاه نَنْدازَم سِلاح؟
۶۶۰ در چَهْ اَنْدازم کُنون تیغ و مِجَن کین سِلاحِ خَصْمِ من خواهد شُدن
۶۶۱ چون ندارم زور و یاریّ و سَنَد تیغَم او بِسْتانَد و بر من زَنَد
۶۶۲ رَغْمِ این نَفْسِ وَقیحه‌خوی را که نَپوشد رو خَراشَم روی را
۶۶۳ تا شود کَم این جَمال و این کَمال چون نَمانَد رو کَم اُفتَم در وَبال
۶۶۴ چون بِدین نیَّت خَراشَم بَزّه نیست که به زَخْمْ این روی را پوشیدنی‌ست
۶۶۵ گَر دِلَم خویِ سَتیری داشتی رویِ خوبَم جُز صَفا نَفْراشتی
۶۶۶ چون ندیدم زور و فرهنگ و صَلاح خَصْم دیدم زود بِشْکَستَم سِلاح
۶۶۷ تا نگردد تیغِ من او را کَمال تا نگردد خَنْجَرم بر من وَبال
۶۶۸ می‌گُریزم تا رَگَم جُنْبان بُوَد کِی فَرار از خویشتن آسان بُوَد؟
۶۶۹ آن کِه از غیری بُوَد او را فِرار چون ازو بُبْرید گیرد او قَرار
۶۷۰ من که خَصْمَم هم مَنَم اَنْدَر گُریز تا اَبَد کارِ من آمد خیزْخیز
۶۷۱ نه به هِنْد است ایمِن و نه در خُتَن آن که خَصْمِ اوست سایه‌یْ خویشتن

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *