مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۴۷ – حِکایَتِ مِنْدیل در تَنورِ پُر آتش انداختنِ اَنَس رَضِیَ اللهُ عَنْهُ و ناسوختن

 

۳۱۱۱ از اَنَس فرزندِ مالِک آمده‌ست که به مِهْمانیِّ او شخصی شُده‌ست
۳۱۱۲ او حِکایَت کرد کَزْ بَعدِ طَعام دید اَنَس دَستارخوان را زَرْدفام
۳۱۱۳ چِرْکِن و آلوده گفت ای خادمه اَنْدَر اَفْکَن در تَنورش یک‌دَمه
۳۱۱۴ در تَنورِ پُر زِ آتش دَر فَکَند آن زمانْ دَستارخوان را هوشْمند
۳۱۱۵ جُمله مِهْمانان در آن حیران شُدند اِنْتِظارِ دودِ کَنْدوری بُدند
۳۱۱۶ بَعدِ یک ساعت بَر آوَرْد از تَنور پاک و اِسْپید و از آن اوساخْ دور
۳۱۱۷ قوم گفتند ای صَحابیِّ عزیز چون نَسوزید و مُنَقّی گشت نیز؟
۳۱۱۸ گفت زان که مُصْطَفیٰ دست و دَهان بَس بِمالید اَنْدَرین دَستارخوان
۳۱۱۹ ای دلِ تَرسَنده از نار و عَذاب با چُنان دست و لَبی کُن اِقْتِراب
۳۱۲۰ چون جَمادی را چُنین تَشْریف داد جانِ عاشق را چه‌ها خواهد گُشاد؟
۳۱۲۱ مَر کُلوخِ کعبه را چون قِبْله کرد خاکِ مَردان باش ای جان در نَبَرد
۳۱۲۲ بَعد ازان گفتند با آن خادمه تو نگویی حالِ خود با این همه؟
۳۱۲۳ چون فَکَندی زود آن از گفتِ وِیْ؟ گیرم او بُرده‌ست در اسرارْ پِی
۳۱۲۴ این‌چُنین دستارخوانِ قیمتی چون فَکَندی اَنْدَر آتش ای سِتی؟
۳۱۲۵ گفت دارم بر کَریمانْ اِعْتِماد نیستم زِاکْرامِ ایشان ناامید
۳۱۲۶ مِیْزَری چِه بْوَد اگر او گویَدَم دَررو اَنْدَر عینِ آتش بی نَدَم
۳۱۲۷ اَنْدَر اُفْتَم از کَمالِ اِعْتِماد از عِبادِ الله دارم بَسْ امید
۳۱۲۸ سَر دَر اَنْدازَم نه این دَستارخوان زِاعْتِمادِ هر کَریمِ رازْدان
۳۱۲۹ ای برادر خود بَرین اِکْسیر زن کم نباید صِدْقِ مَرد از صِدْقِ زن
۳۱۳۰ آن دلِ مَردی که از زَنْ کَم بُوَد آن دلی باشد که کَم زِاشْکَم بُوَد

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *