مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۶۲ – دُعاکردنِ موسیٰ آن شخص را تا به ایمان رَوَد از دنیا

 

۳۳۸۴ موسی آمد در مُناجات آن سَحَر کِی خدا ایمان ازو مَستان مَبَر
۳۳۸۵ پادشاهی کُن بَرو بَخشا که او سَهْو کرد و خیره‌روییّ و غُلو
۳۳۸۶ گُفتَمَش این عِلْم نه دَرخورْدِ توست دَفْع پِنْدارید گفتم را و سُست
۳۳۸۷ دست را بر اَژدَها آن کَس زَنَد که عَصا را دَستَش اَژدَرها کُند
۳۳۸۸ سِرِّ غَیْب آن را سِزَد آموختن که زِ گفتن لبْ تَوانَد دوختن
۳۳۸۹ دَرخورِ دریا نَشُد جُز مُرغِ آب فَهْم کُن وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
۳۳۹۰ او به دریا رفت و مُرغابی نبود گشت غَرقه دست گیرش ای وَدود

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *