مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۹۶ – پیش رَفتنِ دَقوقی رَحْمَة الله عَلَیْهِ به اِمامَت

 

۲۰۸۵ این سخن پایان ندارد تیز دو هین نماز آمد دَقوقی پیش رو
۲۰۸۶ ای یگانه هین دوگانه بَر گُزار تا مُزَیَّن گردد از تو روزگار
۲۰۸۷ ای اِمامِ چَشمْ‌روشن در صَلا چَشمِ روشن باید ایدَر پیشوا
۲۰۸۸ در شَریعَت هست مَکْروه ای کیا در اِمامَت پیش کردن کور را
۲۰۸۹ گَرچه حافِظ باشد و چُست و فَقیه چَشمْ روشن بِهْ وَگَر باشد سَفیه
۲۰۹۰ کور را پَرهیز نَبْوَد از قَذَر چَشم باشد اَصْلِ پَرهیز و حَذَر
۲۰۹۱ او پَلیدی را نَبینَد در عُبور هیچ مؤمن را مَبادا چَشمْ کور
۲۰۹۲ کورِ ظاهر در نَجاسه‌یْ ظاهِر است کورِ باطِنْ در نَجاساتِ سِر است
۲۰۹۳ این نَجاسه‌یْ ظاهِر از آبی رَوَد آن نَجاسه‌یْ باطِنْ اَفْزون می‌شود
۲۰۹۴ جُز به آبِ چَشم نَتْوان شُستَن آن چون نَجاساتِ بَواطِن شُد عِیان
۲۰۹۵ چون نَجِس خوانده‌ست کافِر را خدا آن نَجاسَت نیست بر ظاهِر وِرا
۲۰۹۶ ظاهِرِ کافِر مُلَوَّث نیست زین آن نَجاسَت هست در اخلاق و دین
۲۰۹۷ این نَجاسَت بویَش آید بیست گام وان نَجاسَت بویَش از رِیْ تا به شام
۲۰۹۸ بلکه بویَش آسْمان‌ها بَر رَوَد بر دِماغِ حور و رِضْوان بَر شود
۲۰۹۹ این چه می‌گویم به قَدْرِ فَهْمِ توست مُردم اَنْدَر حَسْرتِ فَهْمِ دُرُست
۲۱۰۰ فَهمْ آب است و وجودِ تَنْ سَبو چون سَبو بِشْکَست ریزَد آب ازو
۲۱۰۱ این سَبو را پنج سوراخ است ژَرْف اَنْدَرو نه آب مانَد خود نه بَرف
۲۱۰۲ اَمرِ غُضّوا غَضَّةً اَبْصارَکُم هم شَنیدی راست نَنْهادی تو سُم
۲۱۰۳ از دَهانَت نُطْقْ فَهْمَت را بَرَد گوشْ چون ریگ است فَهْمَت را خَورَد
۲۱۰۴ هم چُنین سوراخ‌هایِ دیگرت می‌کَشانَد آبِ فَهْمِ مُضْمَرَت
۲۱۰۵ گَر زِ دریا آب را بیرون کُنی بی‌عِوَض آن بَحْر را هامون کُنی
۲۱۰۶ بی‌گَهْ است اَرْنه بگویم حال را مَدْخَلِ اَعْواض را وَابْدال را
۲۱۰۷ کان عِوَض‌ها وان بَدَل‌ها بَحْر را از کجا آید زِ بَعدِ خَرج‌ها
۲۱۰۸ صد هزاران جانور زو می‌خَورَند ابرها هم از بُرونَش می‌بَرَند
۲۱۰۹ باز دریا آن عِوَض‌ها می‌کَشَد از کجا دانند اَصْحابِ رَشَد؟
۲۱۱۰ قِصّه‌ها آغاز کردیم از شِتاب مانْد بی‌مَخْلَص دَرونِ این کتاب
۲۱۱۱ ای ضیاءُ الْحَقْ حُسامُ الدّینِ راد که فَلَک وَارْکانْ چو تو شاهی نَزاد
۲۱۱۲ تو به نادر آمدی در جان و دل ای دل و جان از قُدومِ تو خَجِل
۲۱۱۳ چند کردم مَدْحِ قَوْمِ ما مَضیٰ قَصْدِ من زان‌ها تو بودی زِاقْتِضا
۲۱۱۴ خانهٔ خود را شِناسَد خود دُعا تو به نامِ هر کِه خواهی کُن ثَنا
۲۱۱۵ بَهرِ کِتْمانِ مَدیح از نا مَحَل حَقْ نَهاده‌ست این حِکایات و مَثَل
۲۱۱۶ گَر چُنان مَدْح از تو آمد هم خَجِل لیکْ بِپْذیرَد خدا جُهْدُ الْمُقِل
۲۱۱۷ حَق پَذیرد کِسْره‌یی دارد مُعاف کَزْ دو دیده‌یْ کور دو قطره کَفاف
۲۱۱۸ مُرغ و ماهی دانَد آن اِبْهام را که سُتودَم مجمَل این خوشْ‌نام را
۲۱۱۹ تا بَرو آهِ حَسودان کَم وَزَد تا خیالَش را به دندانْ کَم گَزَد
۲۱۲۰ خود خیالَش را کجا یابَد حَسود؟ در وُثاقِ موشْ طوطی کِی غُنود؟
۲۱۲۱ آن خیالِ او بُوَد از اِحْتیال مویِ ابرویِ وِیْ است آن نه هِلال
۲۱۲۲ مَدْحِ تو گویم بُرون از پنج و هفت بَر نِویس اکنون دَقوقی پیش رَفت

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *