رباعی ۱۷۷۶ مولانا

 

با یار به گلزار شدم ره‌گذری بر گُل نظری فکندم از بی‌خبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا رُخسارِ من اینجا و تو بر گُل نِگَری؟

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *