رباعی ۱۹۶۴ مولانا

 

رفتم به طبیب و گفتم ای بینایی افتادهٔ عشق را چه می‌فرمایی؟
تَرکِ صِفَت و مَحْوِ وجودم فرمود یعنی که زِ هرچه هست بیرون آیی

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *