مکتوبات مولانا – مکتوب ۱۱۲ – به امیر بهاءالدّین امیرالسّواحل، درخواست یاری به امیر عالم چلبی

همواره ایّام و اعوام امیرِ دیندارِ عالی‌همّت، روحانی ربّانی، خدای‌ترس، درویش‌پرور، مغیث المظلومین، مختصّ الملوک والسّلاطین، ملک السّواحل، امین الرّواحل والمراحل، عاقبت‌بین، حلیمِ کریم، المعظّمُ لأمرالله، المشفق علی خلق الله[۱]، بهاء الدّولة والدّین، ظهیرالاسلام والمسلمین ادام الله علوّه در خیرگستری و مظلوم‌پروری و خداترسی و با خاصانِ حق همنشینی مستدام باد. اولیا منصور و اعدا مقهور و به حقیقت اولیای ما عقل ماست و اعدایِ ما نفسِ امّارۀ ماست و معلوم است که آدمی در دولت و رفعتْ بر مثالِ خاکی است که بادش در رباید و به بلندی برد ساعتی، که الدّنیا ساعة[۲]، باز به حضیضِ اجل به زمین فرو گذارد. خُنک آن خاکی که چون بالا برآید بر مرکبِ باد، خویشتن فراموش نکند و بداند که من همان خاکِ بی‌دست و پایم و این بلندی و این باد عاریت است. شعر:
بر باد فکنده‌ای بنای همه عمر
بر باد کجا بود بنا پاینده؟[۳]
خُنک آن خاک که در آن بلندی، خویشتن‌شناس بُوَد و گوید: خداوندا من همان خاکم، خویش را غلط نکرده‌ام و تو را می‌دانم که خداوندی و بلندی آنِ توست، من در این بلندی، پستِ تواَم و بندۀ تواَم، به قصد، هیچ دیده را به خاکِ خود خسته نکنم. چون چنین باشد، روزی که این خاک از مرکبِ باد پیاده شود، حق تعالی او را سوارِ نورِ خود گرداند و به عوضِ مَرکبِ باد، مرکبِ نورِ ارشاد بدهد و در گوشِ او می‌گوید گوشوارۀ آن دولت که: لَّکَیْلَا[۴] تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ[۵].
سلام و دعا بخواند و مشتاق داند. جمع الله بیننا، اِخْوَاناً عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ[۶]، وَ هُوَ[۷] عَلَی جَمْعِهِمْ اِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ[۸].
امیرِ عالم، فرزندِ مخلص، از دعاگویان و شاکران و ذاکرانِ احسان و اکرامِ آن یگانه است. بسیار شُکرها کرد از خدمتِ آن پادشاهی که کردند و لطف. امید می‌داریم که عن‌قریب از حضرتِ اِنَّ اللهَ لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَ اِن تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا وَ یُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ اَجْراً عَظِیماً[۹] مجازاتِ آن احسان اَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً[۱۰] مدّخر ماند و شک نیست که امیرِ عالم را علّمهُ الله حق تعالی از برای کاری آفریده است که: وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنّ وَالْاِنسَ اِلَّا لِیَعبُدُون[۱۱]، الّا جهتِ امتحان در این غلامی افتاده است. چنانکه یوسفِ صدّیق علیه السّلام چند روزی در این غلامی افتاد و بندگیِ غیرِ حق کرد و خدمتِ مخلوق کرد. آن امتحان بود، باز به اصلِ خود رفت و آن خدمتِ حق است و تَرکِ مخلوقان کرد، که کلّ شیءٍ یَرجعُ الی اصله[۱۲]. چون غریب و مهمانِ شماست، چند روزی چون عزیزِ مصر به ارکان و اعیان و خدمتکاران و دوستانِ خود جهتِ او وصیّتِ خیر فرمایند که: اَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَی اَن یَنفَعَنَا اَوْ نَتّخِذَهُ وَلَداً[۱۳]. حق تعالی بعدِ چندین قرن شُکرِ آن عزیزِ مصر می‌گوید بدین لطف که کرد در حقِّ یوسفِ صدّیق علیه السّلام که وصیّت کرد که: اَکْرمِی مَثْوَاهُ. توقّع از مکارمِ اخلاق و حسن اشفاق و خداپرستی و درویش‌نوازیِ آن یگانه آن است که پادشاهی فرماید و سایۀ لطفِ مخدومانه و پدارانه بر سرِ امیرِ عالم گستراند تا در آفتابِ قیامتْ سایه‌ای گردد از رحمت بر سرِ او. جاوید کهترنواز باد.
——————————–

[۱] مهربان با خلق خدا.

[۲] بخشی از حدیث: دنیا ساعتی بیش نیست.

[۳] با اندکی اختلاف بیتی از رباعی منسوب ابوعلی سینا: ای از دو نفس عمر تو افزاینده/عمری است نفس، رونده و آینده/ بر باد نهاده‌ای بنای همه عمر/ بر باد کجا بود بنا پاینده.

[۴] در نسخه ” لا ” آمده است.

[۵] بخشی از آیۀ ۲۳ سورۀ حدید: تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوه نخورید.

[۶] بخشی از آیۀ ۴۷ سورۀ حجر: و دوستانه بر تختها رویاروی بنشینن.

[۷] در نسخه “انّ الله” آمده است.

[۸] بخشی از آیۀ ۲۹ سوره شوری: و او هرگاه بخواهد بر گردآوردن آنها تواناست‌.

[۹] آیۀ ۴۰ سورۀ نساء: خداوند به اندازه ذره‌ای نیز ستم نمی‌کند، و اگر حسنه‌ای باشد به آن دو چندان پاداش می‌دهد و از پیشگاه خود پاداش بیکران می‌بخشد.

[۱۰] بخشی از آیۀ ۱۳۰ سورۀ آل عمران: چندین و چند برابر.

[۱۱] آیۀ ۵۶ سورۀ ذاریات: و جن و انس را جز برای آنکه مرا بپرستند، نیافریده‌ام‌.

[۱۲] از امثال عربی: هرچیزی به اصل خویش باز خواهد گشت.

[۱۳] بخشی از آیۀ ۲۱ سورۀ یوسف: قدر او را بدان، چه بسا به ما سود رساند، یا به فرزندی بگیریمش.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *