شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر – دفتر اوّل – بخش ۱۱۸ – در معنی آنکه آنچه ولی کند مرید را نشاید گستاخی کردن‌

گر ولی زهری خورد نوشی شود ور خورد طالب سیه‌هوشی شود
رب هب لی از سلیمان آمده ست‌ که مده غیر مرا این ملک و دست‌
تو مکن با غیر من این لطف و جود این حسد را ماند اما آن نبود
نکته‌ی لا ینبغی می‌خوان به جان‌ سر من بعدی ز بخل او مدان‌
بلکه اندر ملک دید او صد خطر مو به مو ملک جهان بد بیم سر
بیم سر با بیم سر با بیم دین‌ امتحانی نیست ما را مثل این‌
پس سلیمان‌همتی باید که او بگذرد زین صد هزاران رنگ و بو
با چنان قوت که او را بود هم‌ موج آن ملکش فرومی‌بست دم‌
چون بر او بنشست زین اندوه گرد بر همه شاهان عالم رحم کرد
شد شفیع و گفت این ملک و لوا با کمالی ده که دادی مر مرا
هرکه را بدهی و بکنی آن کرم‌ او سلیمان است و آن کس هم منم‌
او نباشد بعدی او باشد معی‌ خود معی چه بود منم بی‌مدعی‌
شرح این فرض است گفتن لیک من‌ بازمی‌گردم به قصه‌ی مرد و زن‌

سیه‌هوش: دارای فکری تباه که به‌سوی خطا و نادرستی برد، تعبیری است مجازی، نظیر: تاریک‌دل، تیره‌دل، سیاه‌اندرون.

بیم سر: خطر بر باد رفتن سر و کشته شدن.

بیم سر: ترس از پراکنده دلی و اشتغال باطن به امور دنیا و دوری از حق‌تعالی.

بیم دین: نگرانی از عملی مخالف شرع.

فرو بستن دم: فرورفتن نفس به‌وقت شنا و بازماندن از کار.

لوا: پارچه‌ای که بر سر نیزه بندند و به‌جای علم دارند، علم و درفش پادشاهی در این مورد.

دنباله‌ی مطلب پیشین است در تفاوت خام و پخته یا ناقص و کامل و اصحاب مجاهده و ارباب مشاهده به عبارت دیگر، منتهی مولانا آن را به آیتی از قرآن که‌ از قول سلیمان بن داود است تایید می‌کند، سلیمان از خدا آن‌چنان سلطنتی می‌خواهد که پس از وی و یا غیر او، کسی درخور آن نباشد، این خواهش و تقاضا نمودار بخل و حسد است، انبیا بخیل نیستند و حسد نمی‌ورزند، این هر دو صفت از تنگ‌نظری و نقص می‌خیزد که پیمبران از آن منزه شمرده می‌شوند، بیان مولانا حاکی از آن است که تحمل قدرت و توانایی بی‌حساب از آن‌گونه که سلیمان داشت در حد هرکس نیست، قدرت به‌نحو کلی مستلزم وجود اسباب و شرایط فعل و تمکن از رسیدن به چیزی است که مطلوب و دل‌خواه آدمی است، میل و قدرت که یکی عامل و محرک درونی و دیگری خارجی است، آدمی را گمراه می‌کند، ورطه‌ای است که بسیاران با وجود ادعای عفت و پرهیزکاری در آن غرق شده و رهایی نیافته‌اند، خطری است عظیم و دشوار که به صورتهای گوناگون به ظهور می‌رسد، مردم صاحب قدرت از بیم جان بر خود می‌لرزند و آسوده نمی‌خسبند و از روی اطمینان خاطر، نمی‌خورند و نمی‌آشامند و در زندان خوف و نگرانی به سر می‌برند، ظاهری تمام نعمت و باطنی همه تشویش و نقمت‌

هنر و زر چو فزون شد خطر و خوف کنون شد ملکان را تب لرزست و حریرست نهالین‌

دیوان، ب ۲۰۹۶۶ مال و اسباب و تجمل و آرایش سیم و زر دل فریب است، خاطر آدمی را به خود مشغول و از تحصیل کمال معنوی باز می‌دارد، متملقان و چاپلوسان به طمع مال و جاه به گرد آنها مجتمع می‌شوند و خطا و اشتباهشان را به ستایش دور از حقیقت، به صورت صواب جلوه می‌دهند و به‌تدریج به آنها شخصیتی تلقینی و غیر عادی می‌دهند تا بر خطا کاری و هوا پرستی جری‌تر می‌گردند و بدین گونه در تباهی فکر و عمل می‌افتند، باطنشان به کمی و نقص می‌گراید و این «بیم سر» است و اعمالشان از منهاج قانون و شریعت منحرف می‌شود و این «بیم دین» است. سلیمان این آفات را دریافته بود بدین سبب از خدا خواست که آن قدرت و پادشاهی را که او دارد بدان کس دهد که در رتبت معنوی و بینش حقیقت و دریافت آفات قدرت همپایه‌ی او باشد تا از حصول قدرتی به عظمت، چنان و ملکی به وسعت، چنین، در دام غرور نیفتد و دین و دانش و همت و بینش خود را به‌دست عجب و خودبینی فرونگذارد پس لفظ «مِنْ بَعْدِی» در آیه‌ی شریفه به‌منزله‌ی صفت است برای‌ «لِأَحَدٍ» و مفاد آن، تاخر و دنبال بودن به‌حسب همت و مقام معنوی است نه تاخر زمانی.

گفته‌ایم که به عقیده‌ی صوفیان، هریک از پیمبران از جهت رتبت و حصول معانی غیبی، دارای معنی نوعی و کلی هستند که در ادوار مختلف ظاهر می‌شوند و فی‌المثل سلیمان، مجموع اوصافی است که پسر داود بدان تحقق یافته بود و هرکس که بدان اوصاف متحقق گردد، او خود سلیمان دیگر است، به صورت مختلف و به حقیقت متحد، مراد از: او سلیمانست و آن کس هم منم، او نباشد بعدی او باشد معی. این نکته است که باز گفتیم.

و اینک آیه‌ی کریمه و اقوال مفسران: قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا ینْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ‌. (سلیمان گفت پروردگارا مرا ببخشای و ملکی بخش که درخور هیچ‌کس از پس من نباشد که تویی بخشنده‌ی بی‌علت.) سوره‌ی ص، آیه‌ی ۳۵٫

مفسران پس از طرح سؤال (توهم حسد و بخل که حجاج بن یوسف در خطبه‌ای سلیمان را بدان متهم داشت. تلخیص مجمع الاداب، طبع لاهور، ص ۱۷۷) به چند گونه در دفع آن کوشیده‌اند:

۱- اشاره است به استیلای دیو بر ملک سلیمان و ربودن خاتم و مقصود آن بود که مرا ملکی ده که دیگربار، دیوان بر آن چیره نشوند.

۲- ملک به معنی قدرت است یعنی مرا قدرتی بخش که به دیگر کس ندهی تا آن قدرت معجزه‌ی من باشد. معجزه چیزی است که دیگری نتواند کرد.

۳- سلیمان بیمار شده بود و پس از آنکه صحت یافت متوجه شد که پادشاهی انتقال پذیر است بدین جهت خواهان ملکی شد که بارث و دیگر علل و اسباب انتقال، به دیگر کس نرسد.

۴- معنی این خواهش، طلب مزید ثواب است زیرا پرهیز از خوشی‌های دنیا با وجود قدرت کار هرکس نیست، سلیمان، قدرتی می‌خواست که او را فریب ندهد تا مستحق ثواب بیشتر شود.

۵- لذات دنیا نقد و از آن آخرت نسیه و پسادست است و از دست دادن نقد برای نسیه دشوار است سلیمان می‌خواهد که قدرت دنیوی او را از امور اخروی منصرف نکند.

۶- ملک و قدرت این جهان دیر نمی‌پاید ولی آنها که غافل‌اند دل در حصول آن بسته‌اند، مطلوب سلیمان این است که نیروی ظاهری او عبرت آموز غافلان شود.

۷- این دعا به الهام خدا بود و سلیمان از پیش خود نخواست.

صوفیان، می‌گویند، این ملک، مخالفت نفس، یا معرفت یا قدرت بر قمع هوی یا رضا بقسمت بود، جنید گفته است که سلیمان طلب قدرت کرد و چون از آفات آن آگاه شد گفت به دیگران مده که این ملک به درد سر نمی‌ارزد. بعضی نیز گفته‌اند که تمنای کمال شهود کرده بود.

چنین که می‌بینید، توجیهی که مولانا فرموده از این همه، عارفانه‌تر و دقیق‌تر است، توجیهی است که مفسران از قول کسی نقل نکرده‌اند مگر مرحوم سلطان علی‌شاه گنابادی که نسبت به «الاکابر» می‌دهد و به احتمال هرچه قوی‌تر مقصود او حضرت مولاناست که در موارد بسیار از دقائق گفتارش استفاده کرده است.

جع: تفسیر سهل بن عبدالله تستری، طبع مصر، ص ۱۲۲، تفسیر طبری،

طبع مصر، ج ۲۳، ص ۹۱، تبیان طوسی، طبع ایران، ج ۲، ص ۵۰۷، تفسیر ابوالفتوح رازی، طبع طهران، ج ۴، ص ۴۷۰- ۴۶۹، تفسیر امام فخر رازی، طبع آستانه، ج ۷، ص ۲۰۴- ۲۰۳، تفسیر نیشابوری، طبع ایران، ج ۳، در ذیل: همین آیه، بیان السعادة، طبع ایران، ج ۲، ص ۱۷۶، حقایق سلمی، لطایف الاشارات از ابوالقاسم قشیری، نسخه‌ی عکسی.

حاصل این آیت، مطابق توجیه مولانا این می‌شود که سلیمان به کمال رسیده بود و چنان همتی بلند داشت که مال و جاهش از راه نمی‌برد، ملک و پادشاهی بر استغراقش می‌افزود و بدان زیانمند نمی‌شد، کسی که بر قدم و همپایه‌ی سلیمان باشد از داشتن مال و جاه زیان نمی‌برد ولی ضعیف همتان که از حالت سلیمانی محروم‌اند درخور آن نیستند، مفاد دعای سلیمان همین بود پس ولی با سالک و کامل با ناقص در مباشرت امور مادی و اداء تکالیف شرعی تفاوت دارد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *