مقدمه ولد نامه – سید برهان الدّین محقق ترمدی

در جوانی به بلخ رفت و مرید مولانای بزرگ بهاءالدّين ولد گردید و از وی تربیت یافت تا به مقام قطبیت واصل گشت و پس از مولانا همه بخشایش ها در سیر و سلوك از همین برهان الدّين بود. یک سال بعد از وفات مولانای بزرگ به قونیه آمد و چنان بزرگی تا آن زمان به قونیه نیامده بود. در قونیه بساط ارشاد و دستگیری خلایق بگسترد و هم اوست که نخستین بار مولوی را به راه طریقت ارشاد کرد. بدو گفت که تو در عالم شریعت و فتوی جانشین پدر شدی، اما در باطن هم علومی هست که از وی به من رسیده است. این معانی را نیز از من بیاموز تا خلف صدق پدر باشی. مولوی بدو بگروید و به وادی طریقت قدم نهاد. مدت نه سال مولوی با سید مصاحب بود و از آن پس برهان الدّین از این جهان رحلت کرد.

بود در خدمتش به هم نه سال / تا که شد مثل او به قال و به حال
همسر و سرّ شدند در معنی / زآنکه یکدل بدند در معنی
ناگهان سید از جهان فنا / کرد رحلت سوی سرای بقا
ماند بی‌او جلال دین تنها / روز و شب کرد رو به سوی خدا
پنج سال این چنین ریاضت کرد / از سر صدق و سوز ناله و درد

(ص ۱۹۹)

بنابر اینکه وفات سلطان العلماء بهاء الدّين ولد را در سال ۶۲۸ فرض کنیم آمدن سید برهان الدّين به قونیه در سال بعد یعنی حدود ۶۲۹ و وفاتش پس از نه سال مصاحبت مولوی در حدود سنه ۶۳۸ واقع شده است.

۳- مولانا جلال الدّین محمدبن بهاءالدّين محمّد ولد بن حسین بلخی

حضرت مولوی جلال الدّین محمّد گویندۀ مثنوى واسطة العقد این دودمان است. مردی عالم و با تقوی و در همۀ فنون و علوم معقول و منقول متداول آن زمان استاد بود. در دین و فتوی نظیر نداشت. دیدارش بس جذاب و زیبا و بیانش بی‌اندازه ملیح و شیوا بود. مواعظ و نصایح گرم و گیرای او در شنوندگان اثری شگفت انگیز داشت[۱].

وعظ گفتی ز جود بر منبر / گرم و گیرا چو وعظ پیغمبر (۱۹۹)

چون بهاءالدّين ولد درگذشت مریدان جمع شدند و مولوی را به پیشوائی خویش برگزیدند.

تعزیه چون تمام شد پس از آن / خلق جمع آمدند پیر و جوان
همه کردند رو بفرزندش / که توئی در جمال مانندش
بعد از این دست ما و دامن تو / همه بنهاده‌ایم سوی تو رو

 

شاه ما زین سپس تو خواهی بود / از تو خواهیم جمله مایه و سود (ص۱۹۶-۱۹۵)
مولوی بر جای والدش بنشست و عَلَم دین احمدی برافراشت و به تدریس و وعظ و فتوی

مشغول شد. یکسال بر این منوال بگذشت تا سید برهان الدّین محقق به قونیه آمد و مولوی به راهنمائی او داخل طریقت، و گرم سیر و سلوك گشت. مدت ۹ سال در مصاحبت سید به سر برد و به دستور او مشغول مجاهده و ریاضت و تزکیه باطن بود. چون سید وفات کرد مولانا تنها ماند و همچنان پنج سال دیگر در ریاضت و مجاهده بود تا به كمال شیخی رسید و قطب زمان خویش گردید(ص ۱۹۸-۱۹۶) و به تربیت مریدان پرداخت. خلقی بسیار روی بدو آوردند و قرب ده هزار کس خاص و عام مریدان او شدند و پیرامن شمع وجودش پروانه وار می‌چرخیدند و او را پیشوا و استاد شریعت و طریقت می‌شناختند. در آن هنگام که مولوی سرگرم ارشاد و مریدداری بود(ص۲۰۰-۱۹۹)

ناگهان شمس دین رسبد بوی / گشت فانی ز تاب نورش في
از ورای جهان عشق آواز / برسانید بی‌دف و بی‌ساز
گفت اگرچه بباطنی تو گرو / باطن باطنم من این بشنو
سرّ اسرار و نور انوارم / نرسند اوليا به اسرارم
دعوتش کرد در جهان عجب / که ندید آن بخواب ترك و عرب

شیخ استاد گشت نوآموز / درس خواندی و کودکان هر روز
منتهی بود مبتدی شد باز / مقتدا بود مقتدی شد باز
رهبرش گشت شمس تبریزی / آنکه بودش نهاد خونریزی

وفات بهاء الدّين ولد در سنۀ ۶۲۸ و وفات برهان محقق ده سال بعد از آن در ۶۳۸ واقع شد و مولوی ۹ سال با او بود و پس از او نیز ۵ سال دیگر دنبالۀ ریاضت و مجاهدت را رها نکرد. تا آنکه شمس الدّین تبریزی به قونیه آمد و مولوی بدو پیوست.

پس تاریخ ورود مولوی در رشتۀ طریقت، سال ۶۲۹ بود و حدود ۱۴ سال، ۹ سال در صحبت شیخش برهان محقق و ۵ سال تنها به ریاضت و سیر و سلوك گذرانید و در حدود سال ۶۴۲ به شمس الدّین پیوست و احوال او دیگرگون گشت.

این تاریخ که از نوشته‌های ولد استنباط شد از مقدمۀ مثنوی تأیید می‌شود که می نویسد حضرت شمس الدّین در اثنای مسافرت به قونیه رسید روز شنبه ۲۶ جمادی الاخره سنۀ ۶۶۲ و در خان شکر ریزان فرود آمد و مولانا او را دیدار کرد و یکجا شیفتۀ وی گردید و بدو پیوست.

جامی هم ورود شمس را به قونیه ۶۴۲ نوشته است.
———————-

[۱] . رجوع شود به صفحۀ ۲۹۲ در شرح شمایل و صورت و سیرت مولانا

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *