روان‌کاوی و روان‌درمانگری در داستان پادشاه و کنیزک مثنوی مولانا – احسان اشرفی

روان‌کاوی[۱] و روان‌درمانگری[۲] در داستان پادشاه و کنیزک مثنوی مولانا

احسان اشرفی

چکیده

اگر مغز[۳] انسان را به عنوان یکی از پیچیده‌ترین و ناشناخته‌ترین اجزای هستی معرفی کنیم گزافه‌گویی نکرده‌ایم. هرچند برخی از کلمات هنوز تعریف دقیق پیدا نکرده‌اند و یا به صورت کمی تعریف نشده باشند، ولی می‌توان ذهن[۴]، ضمیر و روان انسان را به عنوان عملکرد[۵] مغز انسان در نظر گرفت. وارد مباحث پیچیده تقسیم‌بندی مغز انسان به قسمت‌های مختلف و عملکرد هریک نمی‌شویم و آن را به صورت یک کلیت در نظر می‌گیریم. از بدو تولد و یا حتی از زمان پیدایش نطفه، آنچه درون بدن انسان و محیط اطراف او رخ می‌دهد (شامل پدیده‌های طبیعی، اصوات، نورها، آموزش‌ها، حوادث، تلقین‌ها و …) به عنوان محرک‌های درونی و بیرونی به سیستم عصبی[۶] انسان منتقل و به مغز برده می‌شود تا مورد تحلیل قرار گرفته و بعد پاسخ مناسب به آن داده می‌شود. این اتفاقات به صورت حافظه و به مرور زمان در قسمت‌های مختلف مغز ذخیره می‌شوند. حافظه انسان را می‌توان به دو بخش تقسیم‌بندی کرد. خودآگاه[۷] و ناخودآگاه[۸]. حافظه ناخودآگاه مجموعه اطلاعاتی است که در مغز ما ذخیره شده و ما اطلاعی از آن نداریم ولی تأثیر خود را در محاسبات و تصمیم‌گیری‌ها و عکس‌العمل‌ها و حرف‌ها و رفتار ما می‌گذارند. حافظه خودآگاه هم آن چیزی است که ما از آن اطلاع داریم و کاملاً آگاهانه آن را وارد تجزیه تحلیل‌ها و رفتارها و عکس‌العمل‌های خود می‌کنیم.

بخشی از رؤیاهایی که انسان می‌بیند، در واقع مرتبط به همین اطلاعات نهفته در خودآگاه و ناخودآگاه انسان است و رؤیا[۹] دریچه‌ای برای نفوذ به این حوزه توسط خود فرد برای شناخت بهتر خویش است. قصد پیچیده کردن بحث با ورود به انواع رؤیا و خواب را نداریم اما این نکته را متذکر می‌شویم که قسمتی از رؤیاها می‌توانند تصویرسازی مغز انسان از افکار و حافظه و ضمیر انسان باشد.

یک مسئله دیگر را نیز در اینجا می‌توان در نظر گرفت و آن هم خصلت‌هایی است که به صورت موروثی[۱۰] در کدهای ژنتیکی[۱۱] ما ذخیره شده‌اند و این‌ها هم در رفتار و عملکرد مغز ما و به طور کلی تمام وجود ما تأثیرگذار هستند ولی در محدوده بررسی ما قرار ندارند.

به عنوان مثال اگر کسی در کودکی مورد محبت و لطف فردی قرار گرفته باشد، یا در نوجوانی عاشق کسی شده باشد، اطلاعات آن در مغز ذخیره می‌شود. اگر این اتفاق شدت زیاد داشته باشد و ما را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده باشد، به صورت یک خاطره قدرتمند در حافظه، ذهن و ضمیر ما قرار می‌گیرد. اگر زمان زیادی از این اتفاق گذشته باشد ممکن است قسمت‌هایی از آن در ناخودآگاه ما نگه داشته شده باشند و قسمت‌هایی در خودآگاه و یا حتی کلاً در ناخودآگاه باشد ولی هرگز تأثیر آن در رفتار و گفتار ما محو نخواهد شد و همچنین همه این‌ها در بیولوژی[۱۲] و جسم انسان نیز تأثیر می‌گذارند. همچنین احتمالاً از طریق سازوکاری که هنوز مشخص نشده است، انسان‌ها از طریق ناخودآگاه خود و امواج مغزی[۱۳] با دیگران نیز در ارتباط هستند و می‌توانند بعضی از اطلاعات ذهن آن‌ها را دریافت کنند که به ناخودآگاه جمعی[۱۴] شناخته می‌شود.

آنچه که در روانکاوی و روان‌درمانگری بررسی می‌شود در واقع از یک طرف ورود به همین خاطرات در حوزه خودآگاه و ناخودآگاه و پیدا کردن ریشه احساسات و رفتار و خصوصیات اخلاقی انسان است و از طرف دیگر باز کردن و رها کردن و آزادسازی فشار، تأثیر و به عبارتی انرژی (منظور انرژی در علم فیزیک نیست) ناشی از خاطرات بد و منفی می‌باشد. یکی از قوی‌ترین محرک‌هایی که از زمان بلوغ و یا حتی قبل از آن در وجود انسان قرار دارد و تحت تأثیر عوامل درونی (هورمون‌ها) و عوامل بیرونی (زن یا مرد) است، کشش و تمایلات جنسی می‌باشد. نیروی بسیار قدرتمندی که می‌تواند به شدت خودآگاه و ناخودآگاه انسان را تحت تأثیر قرار دهد.

زیگموند فروید[۱۵] را بنیان‌گذار روانکاوی می‌دانند و اتفاقاً ایشان مبنای روانکاوی خود را بر اساس همین نیروی جنسی در وجود انسان قراردادند. در این مقاله ما به شما نشان خواهیم داد که ۷۰۰ سال قبل از فروید، مولانا[۱۶] به زیبایی هرچه تمام‌تر در قالب یک داستان، مبحث رؤیا، روان، روانکاوی، روان‌درمانی و حتی شناخت‌درمانی[۱۷] را ارائه کرده‌اند. در مرحله بعد به شما نشان خواهیم داد که این داستان نیز به‌گونه‌ای نمادی از رابطه شمس تبریزی با مولانا است و همچنین گویی که مولانا با بیان این داستان به نحوی خود-روانکاوی کرده است.

واژه‌های کلیدی: مغز، ضمیر، روانکاوی، روان‌درمانی، شناخت‌درمانی، رؤیا، شمس تبریزی، مولانا، مثنوی مولانا

اولین داستان مثنوی مولانا حکایت عاشق شدن پادشاه به کنیزکی است. پادشاهی در طی سفر با کنیزکی مواجه می‌شود و او را خریداری می‌کند و به کاخ خود می‌آورد. پادشاه با او عشق‌بازی می‌کند ولی بعد از مدتی حال کنیزک رو به وخامت می‌گذارد. پادشاه که دل‌بسته به کنیزک بود به طبیبان وعده می‌دهد که اگر کسی او را درمان کند جایزه بزرگی به او خواهد داد. طبیبان آمدند ولی هرچه از تداوی[۱۸] جسمی انجام دادند، حال کنیزک بهتر که نشد هیچ، بدتر شد. پادشاه که از درمان او توسط طبیبان ناامید شده بود، رو به درگاه خداوند می‌آورد و از او التماس شفای کنیزک را می‌کند. شبی به پادشاه در عالم خواب وعده دیدار با حکیمی الهی داده می‌شود که فردا با او مواجه خواهد شد و مشخصات ظاهری او را نیز می‌بیند و باید دل به طبابت او ببندد. پادشاه از فردا صبح به چپ و راست چشم خیره می‌کند تا مگر وعده‌ای که به او داده شده است و نشانه‌هایی که از حکیم در رؤیا به او داده‌اند را در فردی می‌بیند یا نه تا اینکه با آن حکیم مواجه می‌شود و دوان‌دوان به‌سوی او می‌رود و با احترام به کاخ خویش دعوت می‌کند. بعد از پذیرایی، حکیم حال کنیزک را بررسی می‌کند و متوجه می‌شود که بیماری او ریشه جسمی ندارد بلکه روانی است و تلاش‌های طبیبان دیگر برای درمان او بدون توجه به روان و فقط تداوی جسمی بوده است برای همین از پادشاه می‌خواهد که اتاق خلوتی را جهت تداوی به او بدهد و فقط کنیزک و حکیم حضور داشته باشند. اتاق برای حکیم مهیا می‌شود و کنیزک در بستر دراز می‌کشد تا مورد بررسی دقیق او قرار بگیرد. حکیم دست بر نبض کنیزک می‌گذارد و شروع به پرسیدن سؤال‌هایی از کنیزک می‌کند که نامش چیست و اهل کجاست و چه دوستانی داشته است و بعد از اینکه از شهر خودش خارج شده است به کجاها رفته و با چه کسانی دیدار داشته است و در عین حال به میزان ضربان نبض او نیز توجه می‌کرد. تا اینکه کنیزک به خاطرات خود در شهر سمرقند رسید و اینکه عاشق زرگری در این شهر است و حکیم متوجه افزایش ضربان نبض او می‌شود. حکیم با نرمی و زیرکی مشخصات زرگر و آدرس او را دقیق می‌پرسد و به کنیزک می‌گوید که من علت بیماری تو را پیدا کردم ولی با هیچ کسی فعلاً در این رابطه صحبت نکن و من به تو قول می‌دهم که رازت را پنهان نگه‌دارم و با این وعده کنیزک نیز از اضطراب رهایی پیدا می‌کند. حکیم به نزد پادشاه می‌رود و بدون اینکه راز کنیزک را برملا کند، از پادشاه می‌خواهد که آن زرگر را به هر ترتیبی شده است به نزد او بیاورد. پادشاه فرستادگان خود را گسیل می‌کند و زرگر را با وعده سیم و زر تطمیع می‌کنند و می‌آورند و به وصال کنیزک می‌رسانند تا حال کنیزک خوب می‌شود. بعد از مدتی حکیم برای اینکه علاقه کنیزک را به زرگر سمرقندی کم کند، در غذای او کم‌کم زهر می‌ریزد و حال او اندک‌اندک به وخامت می‌گذارد و رنگ و رویش زرد می‌شود و همراه با آن، علاقه کنیزک نیز نسبت به او کم می‌شود تا جایی که کلاً وابستگی احساسی‌اش از او قطع می‌شود. ادامه داستان در ارتباط با توجیهات مولانا در ارتباط با کشتن زرگر است که مجال آن در این‌جا نیست و آنچه که ما بررسی خواهیم کرد تا همین‌جا است.

همان‌طور که در چکیده مقاله آمده است، رؤیا دریچه‌ای برای ورود به عالم ناخودآگاه انسان می‌باشد و رؤیا دیدن و تعبیر رؤیا در واقع نوعی روانکاوی خودآگاه و ناخودآگاه انسان می‌باشد. پادشاه بعد از اینکه از علاج کنیزک توسط طبیبانی که توجهی به ارتباط روان با جسم انسان نداشته‌اند ناامید می‌شود، پس از استیصال، به درون خود مراجعه می‌کند و جواب را از ناخودآگاه خود یا ناخودآگاه جمعی می‌گیرد. در خواب، حکیمی را می‌بیند و به او وعده داده می‌شود که این حکیم با این مشخصات را خواهی دید و باید به تداوی او اعتماد کنی. پادشاه نیز به این پیام درونی خود اعتماد می‌کند.

در اینجا ما با اولین مرحله خود-روانکاوی مواجه می‌شویم. البته قبل از آن مولانا اهمیت روان و تأثیر آن در جسم انسان را در مورد بیماری کنیزک بیان کرده بود و اینکه کنیزک علی رغم داشتن رابطه جنسی با پادشاه و برآورده شدن این نیاز مهم او، به دلیل نداشتن علاقه به پادشاه دچار بیماری می‌شود. همین‌جا می‌توان توجه کرد که اکنون هم ممکن است کسانی به دلیل انواع مصلحت‌ها (سیاسی، اقتصادی…) با کسانی ازدواج می‌کنند ولی دیر یا زود با انواع مشکلات روانی و جسمی مواجه می‌شوند چون جسمشان با هم است ولی روانشان با هم نیست.

در مرحله بعد نقش حکیم و فراست و دانایی او و توجهش به روان کنیزک برای تشخیص بیماری نقش بازی می‌کند. روشی که حکیم برای روانکاوی کنیزک به کار می‌برد نه تنها عمق توجه او به روان را مشخص می‌کند بلکه آگاهی او نسبت به تأثیر روان (که قبلاً توضیح داده شد همان کارکرد مغز است) بر جسم که امروزه از آن به عنوان ارتباط جسم-بدن[۱۹] یاد می‌شود را نشان می‌دهد زیرا در حین پرسیدن سؤالات از او، دستش را بر نبض کنیزک می‌گذارد تا بداند کدام قسمت ذهن او و خاطراتش است که کنیزک را درگیر کرده و می‌تواند بر روی ضربان قلب او که در نبض نشان داده می‌شود تأثیر بگذارد. این داستان را چه کسی نقل می کند؟ مولانا. پس این مولانا است که کاملاً نسبت به این موضوع آگاهی دارد. حکیم متوجه می‌شود که کنیزک دچار بیماری روان-تنی[۲۰] است اما لطافت و ظرافت او را ببینید که کنیزک را شماتت نمی‌کند و حتی به او قول می‌دهد که رازش را نگه دارد تا کنیزک با فاش شدن راز دچار اضطراب نشود و اختلالی در درمان پیش آید.

مرحله بعد آوردن معشوقه کنیزک است. حکیم می‌داند که این بیماری کنیزک فقط و فقط با وصال به زرگر درمان می‌یابد و خودش زمینه این کار را فراهم می‌آورد و این هم زیبایی دیگری در تداوی اوست که عامل بیماری را از بین نمی‌برد بلکه آن را آرام‌آرام تغییر می‌دهد. کنیزک و زرگر به وصال هم می‌رسند و کامروایی می‌کنند تا اینکه کنیزک درمان می‌شود. حکیم دوباره اینجا سررشته طبابت را به دست می‌گیرد و با زهر دادن به زرگر کم‌کم او را ناتوان جسمی می کند و رنگ و روی او را زرد و تن او را لاغر می کند. کنیزک نیز کم‌کم شاهد تحلیل زرگر است و علاقه و مهر او نسبت به او کم می‌شود. در اینجا مرحله نهایی درمان کنیزک در واقع نوعی شناخت‌درمانی است. اینکه کنیزک بدون آگاهی و شناخت درست از ریشه علاقه خود به جسم زرگر، دچار عدم شناخت صحیح و عاقلانه شده است و یا این علاقه را که ناگزیر به خاطر نیازهای جسمی در وجود او ایجاد شده است، به غلط به عنوان عشق حقیقی در نظر گرفته است و با دوری از زرگر دچار بیماری شده است. طبیب با بیمار کردن زرگر و نشان دادن حقیقت به او، علاقه او را از بین می‌برد، که در واقع استفاده از روش شناخت‌درمانی می‌باشد.

اینکه چرا و به چه اجازه‌ای حکیم زرگر را می‌کشد مورد بحث ما نیست و مبحث کاملاً جداگانه‌ای می‌باشد ولی اگر این داستان را نمادین در نظر بگیریم که زرگر نماد امور فانی است، حکیم در واقع فرستادۀ خداوند می‌باشد که انسان (کنیزک) را متوجه می کند که دل از امور فانی بکند و علاقه و عشق خود را معطوف به امور ماندگار و ارزشی کند. پادشاه نیز اعتراف می کند که حکمت عشق او به کنیزک، در واقع رسیدن و آشنایی با آن حکیم بوده است. (گفت مَعشوقَم تو بوده‌سْتی نه آن / لیکْ کارْ از کار خیزد در جهان)

ما در تحلیل این داستان، پا را اندکی از این هم فراتر می‌نهیم و می‌خواهیم بیان کنیم که به نظر ما این داستان می‌تواند حکایتی از زندگی خود مولانا و رابطه او با شمس تبریزی باشد. حکیم شمس است، کنیزک و پادشاه مولاناست و زرگر هم اسارت مولانا در میان مریدان و علوم ظاهری و فقه و مشتی دوست ظاهری است و این شمس بود که با مهارت و جان‌فشانی این بندهای وابستگی مولانا را یکی‌یکی قطع می کند و مولانا را با خودش و زیبایی و آگاهی درونی خود مواجه می کند. بیان این داستان در واقع نوعی روانکاوی خود مولانا از خود است ولی به دلیل فهم ناقص و حسادت اطرافیان او نسبت به شمس، مجبور است این رابطه را در قالب داستانی با بازیگرانی ناشناخته بیان کند ولی در میانه داستان و آنجایی که حکیم را به بالین کنیزک می‌برند، نمی‌تواند این راز را کاملاً مخفی کند و وقتی کلمه آفتاب را بر زبان می‌آورد به یاد شمس می‌افتد و هرچه قدر هم‌نشین او ( احتمالاً حسام‌الدین چلبی) تلاش می‌کند که از زیر زبان مولانا رابطه او را با شمس بیرون بکشد نمی‌تواند و مولانا می‌گوید که شما ظرفیت دانستن این مسائل را ندارید. با اینکه مولانا علاقه و احترام زیادی نسبت به حسام‌الدین قائل است و او را انگیزه سرایش مثنوی می‌داند.

همان‌طور که بسیاری از داستان‌ها و جملات شمس در آثار مولانا تجلی پیدا کرده است، جمله زیر از شمس تبریزی در مقالات شمس نیز می‌تواند سرنخی باشد که چگونه این داستان را می‌توان به رابطه شمس و مولانا تعمیم داد:

مرا در این عالَم با این عوام هیچ کاری نیست، برای ایشان نیامده‌ام. این کسانی که رهنمای عالمیان‌اند به حق، انگشت بر رگ ایشان می‌نهم.

پایان

نوشتار: احسان اشرفی

۰۹/۰۹/۱۳۹۹

تذکر: این یک مقاله علمی نیست و فقط سعی شده است از یافته‌های علمی و روانشناسی و پیدا کردن ارتباط آن‌ها با این داستان و همچنین ارتباط شمس با مولانا از مقالات شمس، تلاشی در جهت پیدا کردن رازهای این داستان و آنچه که در ذهن مولانا می‌گذشته است داشته باشیم.

[۱] Psychoanalysis

[۲] Psychotherapy

[۳] Brain

[۴] Mind

[۵] Function

[۶] Nervous system

Consious [7]

[۸] Unconscious

[۹] Dream

[۱۰] Inherited

[۱۱] Genetic codes

[۱۲] Biology

[۱۳] Brain Waves

[۱۴] Collective unconscious

[۱۵] Sigmund Freud

[۱۶] Mowlana (Rumi)

[۱۷] Cognitive therapy

[۱۸] Treatment

[۱۹] mind body relationship

[۲۰] Psychosomatic illness

4 پاسخ
  1. سعید اردشیری
    سعید اردشیری گفته:

    بسیار نکات جالبی بود ولی نویسنده نباید این همه برداشت های زیبا را غیر علمی معرفی کند

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *