غزل ۲۹۶۵ مولانا
۱ | ای بُرده اختیارم، تو اختیارِ مایی | من شاخِ زَعفَرانم، تو لاله زارِ مایی | |
۲ | گفتم غَمَت مرا کُشت، گفتا چه زَهره دارد؟ | غَم این قَدَر نداند، کآخِر تو یارِ مایی؟ | |
۳ | من باغ و بوستانم، سوزیدهٔ خَزانَم | باغِ مرا بِخندان، کآخِر بهارِ مایی | |
۴ | گفتا تو چَنگِ مایی، وَنْدَر تَرَنگِ مایی | پس چیست زاریِ تو، چون در کنارِ مایی؟ | |
۵ | گفتم زِ هر خیالی، دَردِ سَر است ما را | گفتا بِبُر سَرَش را، تو ذوالْفَقارِ مایی | |
۶ | سر را گرفته بودم، یعنی که در خُمارم | گفت اَرْچه در خُماری، نی در خُمارِ مایی؟ | |
۷ | گفتم چو چَرخِ گَردان، وَاللّهْ که بیقَرارم | گفت اَرْچه بیقَراری، نی بیقَرارِ مایی | |
۸ | شِکَّرلَبَش بِگفتم، لب را گَزید، یعنی | آن راز را نَهان کُن، چون رازدارِ مایی | |
۹ | ای بُلبُلِ سَحَرگَهْ، ما را بِپُرس گَهْ گَه | آخِر تو هم غَریبی، هم از دیارِ مایی | |
۱۰ | تو مُرغِ آسْمانی، نی مُرغِ خاکْدانی | تو صیدِ آن جهانی، وَزْ مَرغْزارِ مایی | |
۱۱ | از خویش نیست گشته، وَزْ دوستْ هست گشته | تو نورِ کِردگاری، یا کِردگارِ مایی | |
۱۲ | از آب و گِل بِزادی، در آتشی فُتادی | سود و زیان یکی دان، چون در قِمارِ مایی | |
۱۳ | این جا دوی نگُنجَد، این ما و تو چه باشد؟ | این هر دو را یکی دان، چون در شُمارِ مایی | |
۱۴ | خاموش کُن که دارد، هر نُکتهٔ تو جانی | مَسْپار جان به هر کَس، چون جانْ سِپارِ مایی |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!