غزل ۲۹۹۳ مولانا
۱ | شاها بِکَش قِطار، که شَهْوار میکَشی | دامانِ ما گرفته، به گُلْزار میکَشی | |
۲ | قَطّارِ اُشتُران، همه مَستَند و کَفزَنان | بویی بِبُردهاند، که قَطّار میکَشی | |
۳ | هر اُشتُری میانهٔ زَنجیر میگَزَد | چون شَهْد و چون شِکَر، که سویِ یار میکَشی | |
۴ | آن چَشمهایِ مَست به چَشمَت که ساقی است | گویند خوش بِکَش، که به دیدار میکَشی | |
۵ | ما کِشتِ تو بُدیم، دُرودی به داسِ عشق | کردی زِ کِهْ جُدا و به اَنْبار میکَشی | |
۶ | سُکْسُک بُدیم و توسَن و در راهِ صِدقْ لَنْگ | رَهوار ازان شُدیم، که رَهوار میکَشی | |
۷ | هر چند سالها زِ چَمَن گُل بِچیدهایم | ناگَه زِ چَشمِ بَد به رَهِ خار میکَشی | |
۸ | ما کِی غَلَط کنیم؟ به هر سو کَشی، بِکَش | هر سو کَشی، به عِشرَتِ بسیار میکَشی | |
۹ | شاهان کَشند بَندهٔ بَد را به اِنْتِقام | تو جانِبِ کَرامَت و ایثار میکَشی | |
۱۰ | زین لُطف، مُجْرِمان را گُستاخ کردهیی | دُزدانِ دار را خوش و بیدار میکَشی | |
۱۱ | هر تُخمَه و مَلول هَمیگویدم خَموش | تو کردهیی سِتیزه، به گفتار میکَشی | |
۱۲ | سختی کَشان زِ گَردشِ این چَرخ، در غَماند | بر رَغْمِ جُمله چَرخهٔ دَوّار میکشی | |
۱۳ | ای شاهِ شَمس مَفْخَرِ تبریز نورِ حَق | تو نورِ نورِ نُدْره به اقَطار میکَشی |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!