غزل ۲۹۹۷ مولانا

 

۱ ای آسْمان که بر سَرِ ما چَرخْ می‌زَنی در عشقِ آفتاب، تو هم خِرقهٔ مَنی
۲ وَاللّهْ که عاشقیّ و بگویم نشانِ عشق بیرون و اَنْدَرون، همه سَرسَبز و روشنی
۳ از بَحْر تَر نَگَردی، وَزْ خاکْ فارِغی از آتشَش نسوزی، وَزْ باد ایمِنی
۴ ای چَرخِ آسیا زِ چه آب است گَردِشَت؟ آخِر یکی بِگو که چه دولاب آهنی؟
۵ از گَردشی، کنارِ زمینْ چون اِرَم کُنی وَزْ گَردشی دِگَر، چه درختان که بَرکَنی
۶ شمعی‌ست آفتاب و تو پَروانه‌یی به فِعْل پَروانه وار گِردِ چُنین شمعْ می‌تَنی
۷ پوشیده‌یی چو حاجْ تو اِحَرامِ نیلْگون چون حاجْ گِردِ کعبه طَوافی هَمی‌کُنی
۸ حَق گفت ایمِن است هر آن کو به حَج رَسید ای چَرخِ حَق گُزار زِ آفاتْ ایمِنی
۹ جُمله بَهانه‌هاست که عشق است هر چه هست خانه‌یْ خداست عشق و تو در خانه ساکنی
۱۰ زین بیش می‌نگویم و امکانِ گفت نیست وَاللّهْ چه نُکته‌هاست دَرین سینه گفتنی

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش    دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *