مثنوی مولانا – دفتر پنجم – بخش ۲۲ – تَفاوتِ عُقولْ در اَصْلِ فِطْرَت خِلافِ مُعْتَزِله که ایشان گویند در اَصلْ عُقولِ جُز وی بَرابَرند این اَفْزونی و تَفاوت از تَعَلُّم است و ریاضَت و تجربه

 

۴۵۹ این تَفاوتْ عقل‌ها را نیک دان در مَراتِبْ از زمین تا آسْمان
۴۶۰ هست عَقلی هَمچو قُرصِ آفتاب هست عقلی کمتر از زُهره وْ شِهاب
۴۶۱ هست عقلی چون چراغی سَرخوشی هست عقلی چون سِتاره‌یْ آتشی
۴۶۲ زان که ابر از پیشِ آن چون واجَهَد نورِ یَزدانْ بین خِرَدها بَر دَهَد
۴۶۳ عقلِ جُزویْ عقل را بَدنام کرد کامِ دنیا مَرد را بی‌کام کرد
۴۶۴ آن زِ صَیْدی حُسنِ صَیّادی بِدید وین ز صیادی غم صیدی کشید
۴۶۵ آن ز خدمت ناز مخدومی بیافت وآن زِ مَخْدومی زِ راهِ عِزّ بِتافت
۴۶۶ آن زِ فرعونی اسیرِ آب شُد وَزْ اسیریْ سِبْطْ صد سُهراب شُد
۴۶۷ لَعْبِ مَعْکوس است و فَرزینْ‌َبندِ سخت حیله کَم کُن کارِ اِقْبال است و بَخت
۴۶۸ بر حیال و حیله کَم تَنْ تار را که غَنی رَهْ کَم دَهَد مَکّار را
۴۶۹ مَکْر کُن در راهِ نیکو خِدْمَتی تا نُبُوَّت یابی اَنْدَر اُمَّتی
۴۷۰ مَکْر کن تا وا رَهی از مَکْرِ خَود مَکْر کُن تا فَرد گَردی از جَسَد
۴۷۱ مَکْر کُن تا کمترین بَنده شَوی در کَمی رَفتی خداوَنْده شَوی
۴۷۲ روبَهیّ و خِدمَت ای گُرگِ کُهُن هیچ بَر قَصْدِ خداوندی مَکُن
۴۷۳ لیکْ چون پَروانه در آتش بِتاز کیسه‌‌یی زان بَر مَدوز و پاکْ باز
۴۷۴ زور را بُگْذار و زاری را بگیر رَحْم سویِ زاری آید ای فَقیر
۴۷۵ زاریِ مُضْطَرّ تشنه مَعْنوی‌ست زاریِ سردِ دروغْ آنِ غَوی‌ست
۴۷۶ گریهٔ اِخْوانِ یوسُف حیلَت است که دَرونْشان پُر زِ رَشک و عِلَّت است

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *