مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۶۴ – عُذرْ گفتنِ خرگوش

 

۱۱۶۲ گفت خرگوش اَلْاَمان عُذْریم هست گَر دَهَد عَفوِ خداوندیْت دست
۱۱۶۳ گفت چه عُذر ای قُصورِ اَبْلَهان؟ این زمان آیَند در پیشِ شَهان؟
۱۱۶۴ مُرغِ بی‌وَقتی، سَرَت باید بُرید عُذْرِ اَحْمَق را نمی‌شایَد شنید
۱۱۶۵ عُذْرِ اَحْمَق بَتَّر از جُرمَش بُوَد عُذْرِ نادانْ زَهرِ هر دانش بُوَد
۱۱۶۶ عُذرَت ای خرگوشِ از دانش تَهی من نه خرگوشم که در گوشم نَهی
۱۱۶۷ گفت ای شَهْ ناکَسی را کَس شُمار عُذرِ اِسْتَم دیده‌یی را گوش دار
۱۱۶۸ خاص از بَهرِ زکاتِ جاهِ خود گُمرَهی را تو مَران از راه ِخود
۱۱۶۹ بَحرْ کو آبی به هر جو می‌دَهَد هر خَسی را بر سَر و رو می‌نَهَد
۱۱۷۰ کَم نخواهد گشت دریا زین کَرَم از کَرَمْ دریا نگردد بیش و کَم
۱۱۷۱ گفت دارم من کَرَم بر جایِ او جامۀ هر کَس بُرَمْ بالایِ او
۱۱۷۲ گفت بِشْنو، گَر نباشم جایِ لُطْف سَر نَهادم پیشِ اَژْدَرهایِ عُنْف
۱۱۷۳ من به وَقتِ چاشْتْ در راه آمدم با رَفیقِ خود سویِ شاه آمدم
۱۱۷۴ با من از بَهرِ تو خرگوشی دِگَر جُفت و هم‌رَهْ کرده بودند آن نَفَر
۱۱۷۵ شیری اَنْدَر راه قَصْدِ بَنده کرد قَصْدِ هر دو هم‌رَهِ آینده کرد
۱۱۷۶ گُفتَمَش ما بَندۀ شاهَنْشَهیم خواجه تاشانِ کِهِ آن دَرگَهیم
۱۱۷۷ گفت شاهَنْشَه کِه باشد؟ شَرم دار پیشِ منْ تو یادِ هر ناکَس مَیار
۱۱۷۸ هم تو را و هم شَهَت را بَر دَرَم گَر تو با یارت بِگَردید از دَرَم
۱۱۷۹ گُفتَمَش بُگْذار تا بارِ دِگَر رویِ شَهْ بینَم، بَرَم از تو خَبَر
۱۱۸۰ گفت هم‌رَهْ را گِرو نِهْ پیشِ من وَرْنه قُربانی تو اَنْدَر کیشِ من
۱۱۸۱ لابِه کَردیمَش بَسی، سودی نکرد یارِ منْ بِسْتَد، مرا بُگْذاشت فَرد
۱۱۸۲ یارم از زَفْتی دو چندان بُد که من هم به لُطْف و هم به خوبی، هم به تَنْ
۱۱۸۳ بعد ازین زان شیر، این رَه بَسته شُد حالِ من این بود و با تو گفته شُد
۱۱۸۴ از وَظیفه بَعد ازین اومید بُر حَقْ هَمی‌ گویم تو را، وَالْحَقُّ مُرّ
۱۱۸۵ گَر وظیفه بایَدَت، رَه پاک کُن حین بیا و دَفْعِ آن بی‌باک کُن

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *