مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۵۸ – مَنع کَردنِ خَرگوشْ از رازْ ایشان را

 

۱۰۵۰ گفت هر رازی نَشایَد باز گفت جُفتْ طاق آید گَهی، گَهْ طاقْ جُفت
۱۰۵۱ از صَفا گَر دَم زنی با آیِنه تیره گردد زود با ما آیِنه
۱۰۵۲ در بَیانِ این سه کَم جُنْبان لَبَت از ذَهاب و از ذَهَبْ وَزْ مَذهَبَت
۱۰۵۳ کین سه را خَصمْ است بسیار و عَدو در کَمینَت ایسْتَد چون دانَد او
۱۰۵۴ وَرْ بگویی با یکی دو، اَلْوَداع کُلُّ سِرٍّ جاوَزَ الْاِثْنَیْنِ شاع
۱۰۵۵ گَر دو سه پَرَّنده را بَندی به هم بر زمین مانندْ مَحْبوس از اَلَم
۱۰۵۶ مَشورت دارند سَرپوشیده خوب در کِنایَت، با غَلَط ‌اَفْکَن مَشوب
۱۰۵۷ مَشورت کردی پَیَمبَر بَسته‌سَر گفته ایشانَش جواب و بی‌خَبَر
۱۰۵۸ در مِثالی بَسته گفتی رای را تا نَدانَد خَصْمْ از سَرْ پای را
۱۰۵۹ او جوابِ خویش بِگْرفتی ازو وَزْ سوآلَش می‌نَبُردی غیرْ بو

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *