مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۱۰۰ – بَیانِ این خَبَر که کَلِّموا النّاس عَلی قَدْرِ عُقولِهِم لاعَلی قَدْرِ عُقولِکُم حَتّی لایُکَذَّبَ الله و رَسولُهُ
۲۵۷۶ | چون که با کودک سَر و کارم فُتاد | هم زبانِ کودکان باید گُشاد | |
۲۵۷۷ | که بُرو کُتّاب تا مُرغَت خَرَم | یا مَویز و جَوْز و فُسْتَق آوَرَم | |
۲۵۷۸ | جُز شَبابِ تَنْ نمیدانی بگیر | این جوانی را بگیر ای خَر شَعیر | |
۲۵۷۹ | هیچ آژَنگی نَیُفتَد بر رُخَت | تازه مانَد آن شَبابِ فَرُّخَت | |
۲۵۸۰ | نه نَژَندِ پیری اَت آید بَرو | نه قَدِ چون سَروِ تو گردد دوتو | |
۲۵۸۱ | نه شود زورِ جوانی از تو کَم | نه به دَندانها خَلَلها یا اَلَم | |
۲۵۸۲ | نه کمی در شَهْوت و طَمْث و بِعال | که زنان را آید از ضَعْفَت مَلال | |
۲۵۸۳ | آن چُنان بُگْشایَدَت فَرِّ شَباب | که گُشود آن مُژدهٔ عُکّاشه باب |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!