مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۶۲ – بَیان آن کِه عارف را غذاییست از نورِ حَق که اَبیتُ عِنْدَ رَبَّی یُطْعِمُنی وَ یَسْقینی وَ قَوْلُهُ اَلْجوعُ طَعامُ اللهِ یُحیی بِه اَبْدانَ الصِّدّیقینَ اَیْ فِی الْجوعِ یَصِلُ طَعامُ‌اللهِ

 

۱۶۴۰ زان که هر کُرِّه پی مادر رَوَد تا بِدان جِنْسیَّتَش پیدا شود
۱۶۴۱ آدمی را شیر از سینه رَسَد شیرِ خَر از نیمِ زیرینه رَسَد
۱۶۴۲ عَدْل قَسْامَست و قِسْمَت کَردنی‌ست این عَجَب که جَبْر نیّ و ظُلْم نیست
۱۶۴۳ جَبْر بودی کِی پشیمانی بُدی؟ ظُلْم بودی کِی نگهبانی بُدی؟
۱۶۴۴ روزْ آخِر شُد سَبَق فَردا بُوَد رازِ ما را روزْ کِی گُنْجا بُوَد؟
۱۶۴۵ ای بِکَرده اِعْتمادِ واثِقی بَر دَم و بر چاپْلوسِ فاسقی
۱۶۴۶ قُبّه‌یی بَر ساخْتَسْتی از حَباب آخِر آن خیمه‌ست بَس واهی‌طَناب
۱۶۴۷ زَرْق چون بَرق است و اَنْدَر نورِ آن راه نَتوانَند دیدن رَهْ‌رُوان
۱۶۴۸ این جهان و اَهْلِ او بی‌حاصل‌اَند هر دو اَنْدَر بی‌وَفایی یک دل‌اَند
۱۶۴۹ زادهٔ دنیا چو دنیا بی‌وَفاست گَرچه رو آرَد به تو آن رو قَفاست
۱۶۵۰ اَهْلِ آن عالَم چو آن عالَم زِ بَر تا اَبَد در عَهْد و پیمانْ مُسْتَمِر
۱۶۵۱ خود دو پیغمبر به هم کِی ضِد شُدند؟ مُعجزات از همدِگَر کِی بِسْتَدند؟
۱۶۵۲ کِی شود پَژمُرده میوه‌یْ آن جهان؟ شادیِ عقلی نَگَردد اَنْدُهان
۱۶۵۳ نَفْسْ بی‌عَهْداست زان رو کُشتنی است او دَنیّ و قِبله‌گاهِ او دَنی‌ست
۱۶۵۴ نَفْس‌ها را لایِق است این اَنْجُمن مُرده را دَرخور بُوَد گور و کَفَن
۱۶۵۵ نَفس اگر چه زیرک است و خُرده‌دان قِبله‌اَش دنیاست او را مُرده دان
۱۶۵۶ آبِ وَحْیِ حَقْ بِدین مُرده رَسید شُد زِ خاکِ مُرده‌یی زنده پَدید
۱۶۵۷ تا نَیایَد وَحْی تو غِرِّه مَباش تو بِدان گُلْگونهٔ طالَ بَقاش
۱۶۵۸ بانگ و صیتی جو که آن خامِل نَشُد تابِ خورشیدی که آن آفِل نَشُد
۱۶۵۹ آن هُنرهایِ دَقیق و قال و قیل قَوْمِ فِرعون‌اَند اَجَل چون آبِ نیل
۱۶۶۰ رونَق و طاق و طُرُنْب و سِحْرَشان گَرچه خَلْقان را کَشَد گَردن کَشان
۱۶۶۱ سِحْرهای ساحِران دان جُمله را مرگْ چوبی دان که آن گشت اَژدَها
۱۶۶۲ جادُوی‌ها را همه یک لُقمه کرد یک جهان پُر شب بُد آن را صُبح خَورْد
۱۶۶۳ نور از آن خوردن نَشُد اَفْزون و بیش بَلْ همان سانَست کو بوده‌ست پیش
۱۶۶۴ در اثر افزون شد و در ذات نی ذات را اَفْزونی و آفات نی
۱۶۶۵ حَق زِ ایجادِ جهانْ اَفْزون نَشُد آنچه اَوَّل آن نبود اکنون نَشُد
۱۶۶۶ لیک اَفْزون گشت اَثَر ز ایجادِ خَلْق در میانِ این دو اَفْزونی‌ست فَرق
۱۶۶۷ هست اَفْزونی اَثَرِ اِظْهارِ او تا پَدید آید صِفات و کارِ او
۱۶۶۸ هست اَفْزونیِّ هر ذاتی دَلیل کو بُوَد حادِثْ به عِلَّت‌ها عَلیل

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *