مثنوی مولانا – دفتر چهارم – بخش ۸۲ – علامَتِ عاقلِ تمام و علامتِ نیمْ عاقِل و مَردِ تمام و نیمْ مَردو علامَتِ شَقیِّ مَغْرورِ لاشَی

 

۲۱۸۷ عاقِل آن باشَد که او با مَشعَله است او دَلیل و پیشوای قافِله است
۲۱۸۸ پیروِ نورِ خود است آن پیشرو تابِعِ خویش است آن بی خویش رو
۲۱۸۹ مُومنِ خویش است و ایمان آوَرید هم بِدان نوری که جانَش زو چَرید
۲۱۹۰ دیگری که نیمْ عاقل آمد او عاقِلی را دیده خود دانَد او
۲۱۹۱ دَست در وِیْ زد چو کور اَنْدَر دَلیل تا بِدو بینا شُد و چُست و جَلیل
۲۱۹۲ وان خَری کَزْ عقلْ جو سَنگی نداشت خود نَبودَش عقل و عاقل را گُذاشت
۲۱۹۳ رَهْ نَدانَد نه کثیر و نه قَلیل نَنگَش آید آمدن خَلْفِ دَلیل
۲۱۹۴ می‌رَوَد اَنْدَر بیابانِ دراز گاهْ لنَگْان آیس و گاهی به تاز
۲۱۹۵ شَمع نه تا پیشوایِ خود کُند نیمْ شمعی نه که نوری کَد کُند
۲۱۹۶ نیست عَقلَش تا دَمِ زنده زَنَد نیمْ عقلی نه که خود مُرده کُنَد
۲۱۹۷ مُرده آن عاقِل آید او تمام تا بَرآیَد از نِشیبِ خود به بام
۲۱۹۸ عقلِ کامل نیست خود را مُرده کُن در پَناهِ عاقلی زنده سُخُن
۲۱۹۹ زنده نی تا هَمدَمِ عیسی بُوَد مُرده نی تا دَمگَه عیسی شَوَد
۲۲۰۰ جانِ کورش گامْ هرسو می نَهَد عاقِبَت نَجْهَد ولی بَر می جَهَد

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *