مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۲۵ – جواب گفتنِ اَنْبیا طَعْنِ ایشان را و مَثَل زدنْ ایشان را

 

۲۷۵۵ ای دَریغا که دَوا در رَنْجَتان گشت زَهْرِ قَهْرِ جانْ آهَنْجَتان
۲۷۵۶ ظُلْمَت اَفْزود این چراغْ آن چَشم را چون خدا بُگْماشت پَرده‌یْ خشم را
۲۷۵۷ چه رئیسی جُست خواهیم از شما؟ که ریاسَتْمان فُزون است از سَما
۲۷۵۸ چه شَرَف یابد زِ کَشتی بَحْرِ دُر؟ خاصه کَشتی‌یی زِ سَرگین گشته پُر؟
۲۷۵۹ ای دریغ آن دیدهٔ کور و کَبود آفتابی اَنْدَرو ذَرّه نِمود
۲۷۶۰ زآدمی که بود بی مِثْل و نَدید دیده اِبْلیسْ جُز طینی نَدید
۲۷۶۱ چَشمِ دیوانه بَهارَش دِیْ نِمود زان طَرَف جُنْبید کو را خانه بود
۲۷۶۲ ای بَسا دولت که آید گاهْ گاه پیشِ بی‌دولت بِگَردد او زِ راه
۲۷۶۳ ای بَسا معشوقْ کایَد ناشِناخت پیشِ بَدبَختی نداند عشقْ باخت
۲۷۶۴ این غَلَط‌ دِهْ دیده را حِرمانِ ماست وین مُقَلِّب قَلْب را سؤُ الْقَضاست
۲۷۶۵ چون بُتِ سنگینْ شما را قِبْله شُد لَعْنَت و کوریْ شما را ظُلّه شُد
۲۷۶۶ چون بِشایَد سَنگَتان اَنْبازِ حَق؟ چون نَشایَد عقل و جانْ هَمرازِ حَق
۲۷۶۷ پَشّهٔ مُرده هُما را شُد شَریک چون نَشایَد زنده هَمْرازِ مَلیک؟
۲۷۶۸ یا مگر مُرده تَراشیده‌یْ شماست پَشّهٔ زنده تراشیده‌یْ خداست
۲۷۶۹ عاشقِ خویشید و صَنْعَت‌کَردِ خویش دُمِّ ماران را سَرِ مار است کیش
۲۷۷۰ نه در آن دُمْ دولتیّ و نِعْمَتی نه در آن سَر راحتیّ و لَذَّتی
۲۷۷۱ گِرْدِ سَر گَردان بُوَد آن دُمِّ مار لایِق‌اَند و دَرْخورَند آن هر دو یار
۲۷۷۲ آن چُنان گوید حکیمِ غَزْنَوی در اِلٰهی‌نامه گَر خوش بِشْنَوی
۲۷۷۳ کَم فُضولی کُن تو در حُکْمِ قَدَر دَرْخور آمد شَخْصِ خَر با گوشِ خَر
۲۷۷۴ شُد مُناسِب عُضْوها وَابْدان‌ها شُد مُناسِبْ وَصْف‌ها با جان‌ها
۲۷۷۵ وَصْفِ هر جانی تَناسُب باشَدَش بی‌گُمان با جانْ که حَق بِتْراشَدَش
۲۷۷۶ چون صِفَت با جانْ قَرین کرده‌ست او پَس مُناسِب دانَش هَمچون چَشم و رو
۲۷۷۷ شُد مُناسِب وَصْف‌ها در خوب و زشت شُد مُناسِب حَرف‌ها که حَقْ نِبِشت
۲۷۷۸ دیده و دل هست بَیْنَ اِصْبَعَیْن چون قَلَم در دستِ کاتِب ای حُسَیْن
۲۷۷۹ اِصْبَعِ لُطْف است و قَهْر و در میان کِلْکِ دلْ با قَبْض و بَسْطی زین بَنان
۲۷۸۰ ای قَلَم بِنْگَر گَر اِجْلالیسْتی که میانِ اِصْبَعَیْنِ کیستی؟
۲۷۸۱ جُمله قَصْد و جُنبِشَت زین اِصْبَع است فَرقِ تو بر چارْ راهِ مَجْمَع است
۲۷۸۲ این حُروفِ حال‌هاست از نَسْخِ اوست عَزْم و فَسْخَت هم زِ عَزْم و فَسْخِ اوست
۲۷۸۳ جُز نیاز و جُز تَضَرُّعْ راه نیست زین تَقَلُّب هر قَلَم آگاه نیست
۲۷۸۴ این قَلَم داند ولی بر قَدْرِ خَود قَدْرِ خود پیدا کُند در نیک و بُد
۲۷۸۵ آنچه در خرگوش و پیل آویختند تا اَزَل را با حِیَل آمیختند

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *