مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۲۴ – حِکایَتِ خرگوشان که خرگوشی راپیشِ پیل فرستادند که بگو که من رَسولِ ماهِ آسمانَم پیشِ تو که ازین چَشمه آب حَذَر کُن چُنان که در کتابِ کَلیله تمام گفته است

 

۲۷۳۹ این بِدان مانَد که خرگوشی بِگُفت من رَسولِ ماهَم و با ماهْ جُفْت
۲۷۴۰ کَزْ رَمه‌یْ پیلانْ بر آن چَشمه‌یْ زُلال جُمله نَخْچیران بُدَند اَنْدَر وَبال
۲۷۴۱ جُمله مَحْروم و زِ خَوْفْ از چَشمه دور حیله‌یی کردند چون کَم بود زور
۲۷۴۲ از سَرِ کُهْ بانگ زد خرگوشِ زال سویِ پیلانْ در شبِ غُرِّه‌یْ هِلال
۲۷۴۳ که بیا رابِعْ عَشَر ای شاهْ‌پیل تا دَرونِ چَشمه یابی این دلیل
۲۷۴۴ شاه‌پیلا من رَسولَم پیش بیست بر رَسولانْ بَند و زَجْر و خشم نیست
۲۷۴۵ ماه می‌گوید که ای پیلان رَوید چَشمه آنِ ماست زین یک سو شَوید
۲۷۴۶ وَرْنَه من تان کور گَردانَم سِتَم گفتم از گَردنْ بُرون انداختم
۲۷۴۷ تَرکِ این چَشمه بگویید و رَوید تا زِ زَخْمِ تیغِ مَهْ ایمِن شَوید
۲۷۴۸ نَکْ نِشان آن است کَنْدَر چَشمه ماه مُضْطَرِب گردد زِ پیلِ آبْ‌خواه
۲۷۴۹ آن فُلان شب حاضِر آ ای شاهْ‌پیل تا دَرونِ چَشمه یابی زین دلیل
۲۷۵۰ چون که هفت و هشت از مَهْ بُگْذَرید شاهْ‌پیل آمد زِ چَشمه می‌چَرید
۲۷۵۱ چون که زد خُرطومْ پیلْ آن شب درآب مُضْطَرِب شُد آب و مَهْ کرد اِضْطِراب
۲۷۵۲ پیلْ باور کرد از وِیْ آن خِطاب چون دَرونِ چَشمه مَهْ کرد اِضْطِراب
۲۷۵۳ ما نه زان پیلانِ گولیم ای گروه کِاضْطِرابِ ماه آرَدْمانْ شِکوه
۲۷۵۴ اَنْبیا گفتند آوَه پَندِ جان سَخت‌تَر کرد ای سَفیهان بَنْدَتان

#دکلمه_مثنوی

#شرح_مثنوی
#داستانهای_مثنوی_مولانا
“چشمۀ ماه”، “حیله خرگوش در ترساندن فیل ها”

فیل ها چشمه ساری را تصرف کرده بودند و خود از آب آن می آشامیدند و حیوانات دیگر از ترس آنها، تشنه می ماندند.
خرگوش زیرکی چاره اندیشی کرد و حیله ای بکار بست و ادعای پیامبری کرد و گفت:
” ماه خداست و من از سوی او برای راهنمایی شما حیوانات آمده ام!”
برخاست و پیش فیل ها رفت و گفت:
“ماه می گوید آن چشمه سار مال من است پس هرگز به سوی آن نروید و گرنه من همه شما را کور می کنم. اینک من پیام رسان هستم و پیام ماه را به شما رساندم. زود آن چشمه را رها کنید و گرنه بر شما غضب می کند و نشانه غضب ماه این است که در شب بدر (شب چهاردهم ماه) آن چنان مضطرب می گردد که بالا و پایین می آید.”
پادشاه فیل ها شب بدر، کنار آن چشمه آمد. و هنگامی که خرطوم خود را آب چشمه زد، آب در نوسان افتاد، و عکس ماه نیز به جنبش و نوسان افتاد. وقتی که فیل آن وضع را دید سخن خرگوش را پذیرفت و همه فیل ها از ترس، از آن چشمه دور شدند.

5 پاسخ
  1. سوسن خسروی
    سوسن خسروی گفته:

    بله بسیار عالی
    يک پیشنهاد دارم در صورت امکان به تطبیق آن با اسطوره های ملی و جهانی نیز پرداخته شود.

    پاسخ
    • احسان اشرفی
      احسان اشرفی گفته:

      سلام به شما. ترجیح ما این است که کاربران با اعلام نظرات خود به غنی تر شدن مطالب سایت کمک کنند و این ارتباط دو طرفه باشد.

      پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *